من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
فصل گل می گذرد هم نفسان بهر خدا
بنشینید به باغی و مرا یاد کنید
عندلیبان گل سوری به چمن کرد ورود
بهر شاد باش قدومش همه فریاد کنید
یاد از این مرغ گرفتارکنید ای مرغان
چو تماشای گل و لاله و شمشاد کنید
هر که دارد ز شما مرغ اسیری به قفس
برده در باغ و یاد منش آزاد کنید
آشیان من بیچاره اگر سوخت چه باک
فکر ویران شدن خانه صیاد کنید
شمع اگر کشته شد از یاد مدارید عجب
یاد پروانه هستی شده بر باد کنید
بیستون بر سر راه است مبادا از شیرین
خبری گفته و غمگین دل فرهاد کنید
جور و بیداد کند عمر جوانان کوتاه
ای بزرگان وطن بهر خدا داد کنید
گر شد از جور شما خانه موری ویران
خانه خویش محال است که آباد کنید
کنج ویرانه زندان شد اگر سهم بهار
شکر آزادی و آن گنج خدا داد کنید
درود بر علی عزیز
ملک الشعرای بهار را دوست دارم به خصوص با اشعار ملی و میهنیاش.این شعر را هم به خصوص برای این که خیلی به مولانا و عطار شانه میساید
اما از همه مهمتر درباره حس آزادی خواهی این شعر به خصوص بند آخر که من را به یاد ترانهای که مازیار خواندهاست و درباره ویران سرایی ایران اما محبوب بودن نزد او بوده میاندازد
شادباشی رفیق باحال
لقب ملک الشعرا به حق برازنده بهار است.
تشکر میکنم که شعر زیبایی از ملک شعرا عزیز را ذبرای ما گذاشتین لطفا سایت خود تان را اافزایش بدهید
شاعری که به خاطر میهن پرست بودنش در باد خاموشی خوابید مانند بسیار از نام آوران ایران
روانش شاد باد
ممنون
مدتی بود دنبال کامل این شعر میگشتم
خیلی عالیست من این را میپسندم
این شعر شاهکاره. خیلی ممنون از شما و در رأس از ملک الشعرا
بهترین شعری بود زیاد خوشم آمد به امید اینکه شعر های خوبتری و زیبایی از شما بشنویم تشکر از شما
متاسفم که این شعر خیلی بوی تازگی میده 🙁 دلم گرفت نا فرم
واقعاً شعری بسیار نابی است واین شعرا را مرحوم احمد ظاهرهنرمند بی بدیل افغان که ۳۰ سال از مرگ او میگذرد باصدای افسونگر که داشت با بسیار زیبای سروده،دوستان حتماً این آهنگ مرحوم احمد ظاهر را یک بار بشنوید وخواهی فهمید که این شعر تنها برای صدای احمد ظاهر ساخته شده است . تشکر
سلام وباتشکر از شعر زیبای شمااااااااااااااااا………ببخشید این شعر وترانه از احمد ظاهر است؟؟؟؟؟من ترانه اش رو نشنیدم ولی بعضی از آهنگای احمد ظاهر رو گوش دادم..بازم تشکر از سلیقه زیبای شماااااااااااااا
راستی شما کجا زندگی میکنین؟؟؟؟؟
با سلام میخواستم بگم خیلی خوبه وبلاگت ، فقط یه چیزی
احمد شاملو یکی از بزرگترین شعرای ایران و جهان ولی من تو لیست شعرا ندیدم اسمش رو
این خیلی کمبود بزرگی هست توی این سایت
شعر وقعا بااحساس ژرف شاعر سروده شده ولی باید نادیده نگرفت که این شعر را اگر درصدای هنرمند پرآوازه وناب افغان احمدظاهر بشنوید کیف وحال دگری دارد که باصدای افسونگر اش انسانرا به وادی های خیالات میبرد ودنیای عشق وغم میبرد دوستان یک بار این شعر را ازحنجره ناب هنرمند بی بدیل وتک افغان بشنوید تشکر
ممنون از این شعر زیبا که با ما شریک ساختید. با اجازه شما میخواهم شعر زیبائی از شاعر مبارز افغانستان داوی( پریشان) را به اشتراک بگذارم.
سحر گهی بشنیدم زبلبلی به قفس
که مردم ازغم ودرد دلم نپرسد کس
که از چه میکشم این ناله ها نفس به نفس
چرا گذشت مرا عمردرفغان چوجرس
چرا به غیر فغان نیست کاروبار مرا
چرا حیات به گردن شده ست بارمرا
نه محرمی که به اویک زمان سخن گویم
نه مونسی که زدرد وغم وطن گویم
نه همدمی که به او حرفی ازچمن گویم
زلاله وگل ونسرین ویاسمن گویم
کنم به شکوه دل پرملال را خالی
زدرد خویش کنم جمله بلبلان حالی
غرض زقصۀ پردرد خود کمی شنواند
زنکته های اسیرانه شمۀ برخواند
که باد بوی چمن برقفس چنین گذارند
تپید بال وپرافشاند واین حدیث بخواند
مگر رساند نسیمی صبا زخاک وطن
که بردهوش وقرارم به خاک پاک وطن
دمی به حیرت وبی خود فگند ه سراستاد
زشکر یاز شکایت دگردلی نکشاد
که باز بادصبا ازشگوفه دادش یاد
گشود چشم کشید ازخروش دل فریاد
که همچومن شوی ازخانمان جدا صیاد
چومن اسیرستم سازدت خداصیاد
سپس خموش شد وساعتی تأمل کرد
مراگمان که شد آرام یاتحمل کرد
دوباره نغمه کنان روی جانب گل کرد
به خنده گفت که صیاد چون تغافل کرد
بیابمیر ز ذلت نجات خواهی یافت
به گوشه گاه عدم خوش حیات خواهی یافت
فتاده بی خود وخونش به جوش می آمد
دل تپیده به خون درخروش می آمد
گهی گهی که حال وبه هوش می آمد
همین حدیث حزین زو به گوش می آمد
شکست بال وپرم درهوای آزادی
هزار شکر که گشتم فدای آزادی
عالی بود من اصفهان زندگی میکنم دنباله یه دوست همشهری هستم اگه خواستید تماس بگیرید نبرم هست ۰۹۳۹۶۳۰۴۷۲۰
دنیا خطیرانی را در خود پروراند و ۴ فصلشان داد و زیباترین فصل را به اسطوره خطیری چون ملک الشعرا بهار بخشید.و شعری دیگر از ایشان که میفرمایند
مرغ سحر ناله سر کن
داغ مرا تازه تر کن
ز آه شرر باز این قفس را
بر شکن و زیر و زبر کن
بلبل پر بسته ز کنج قفس درآ
نغمه آزادی نوع بشر سرا
در نفسی عرصه این خاک توده را
پر شرر کن
ظلم ظالم جور صیاد
آشیانم داده بر باد
ای خدا ای فلک ای طبیعت
شام تاریک ما را سحر کن
نو بهار است گل ببار است
ابر چشمم ژاله بار است
این قفس چو دلم تنگ و تار است
شعله فکن در قفس ای آه آتشین
دست طبیعت گل عمر مرا مچین
جانب عاشق نگه ای تازه گل از این
بیشتر کن بیشتر کن بیشتر کن
مرغ بیدل شرح هجران
مختصر کن مختصر کن
————————————————————
گر کسوت الایق رفتی و بستی احرام لبیک کعبه گفتی بتهای خود شکستی/خدایش بیامرزادش
احمد ظاهر یکی از سرایندگانیست که به تشریح شعر میپردازد و اصل این شعر از ایشان نیست با تفعلی بر کتاب ایشان خواهیم فهمید که ایشان را در تشریح باکی نیست گرچه از بهار جز خاکی نیست ایشان اینگونه پرداختند که
افغانستان جزی از ایران بود وایشان هم علاقه ای بر شعرایی همانند شعرا دارند
سلام دوستان
این شعر رو با صدای محمد معتمدی در آلبوم سراسر مِه تهیه کنید و گوش کنید
علاوه بر این شعر شعرهای خیلی جالب دیگه ای هم تو آلبوم هست که آدم رو به فکر فرو می بره
ارزشش رو داره که اورجینالش رو بخرید.هزار بار گوشش می دید.
واقعا بعضی شعرا از بهشت نارل میشه
عالى بود،متشکر
بهر شاد باش قدومش همه فریاد کنید..
به نظر من البته یکم قلقلک میده
بهر شادی قدومش همه فریاد کنید
شاید بهتر بود
ولی بهار رو خیلی دوست دارم
بهر شاد باش قدومش همه فریاد کنید..
به نظر من البته یکم قلقلک میده
بهر شادی قدومش همه فریاد کنید
شاید بهتر بود
ولی بهار رو خیلی دوست دارم
بخاطر
ای دیو سپید پای در بند. و
خون در سر من جوش زند از شرف و فخر
چون یاد کنم رزم کراسوس و سورن را
بهر شاد باش قدومش همه فریاد کنید..
به نظر من البته یکم قلقلک میده
بهر شادی قدومش همه فریاد کنید
شاید بهتر بود
ولی بهار رو خیلی دوست دارم
بخاطر
ای دیو سپید پای در بند. و
خون در سر من جوش زند از شرف و فخر
چون یاد کنم رزم کراسوس و سورن را
و اینجا هم شما یک ب جا گذاشتین
…
برده در باغ و یاد منش آزاد کنید…بیاد منش درسته
این شاهکار بهار است
آن روز چه شد کایران ز انوار عدالت
چون خلد برین کرد زمین را و زمن را
آن روز که گودرز، پی دفع عدو کرد
گلرنگ ز خون پسران دشت پشن را
وآن روز که پیوست به اروند و به اردن
کورش، کر و وخش و ترک و مرو و تجن را
و آن روز که کمبوجیه پیوست به ایران
فینیقی و قرطاجنه و مصر و عدن را
افزود به خوارزم و به بلغار، حبش را
پیوست به لیبی و به پنجاب، ختن را
زان پس که ز اسکندر و اخلاف لعینش
یک قرن کشیدیم بلایا و محن را
ناگه وزش خشم دهاقین خراسان
از باغ وطن کرد برون زاغ و زغن را
آن روزکز ارمینیه بگذشت تراژان
بگرفت تیسفون، صد بیت حزن را
رومی ز سوی مغرب و سگزی ز سوی شرق
بیدار نمودند فرو خفته فتن را
در پیش دو دریای خروشان، سپه پارت
سد گشت و دلیرانه نگه داشت وطن را
پرخاشگران ری و گرگان و خراسان
کردند ز تن سنگر و از سینه مجن را
خون در سر من جوش زند از شرف و فخر
چون یاد کنم رزم کراسوس و سورن را
آن روز کجا شدکه ز یک ناوک «وهرز»
بنهاد نجاشی ز کف اقلیم یمن را
و آن روز که شاپور به پیش سم شبرنگ
افکند به زانوی ادب والرین را
و آن روز کجا رفت که یک حملهٔ بهرام
افکند ز پا ساوه و آن جیش کشن را
و آن روزکه شمشیر قزلباش برآشفت
در دیدهٔ رومی به شب تیره وسن را
آن روزکه نادر، صف افغانی و هندی
بشکافت، چو شمشیر سحر عقد پرن را
و آن گه به کف آورد به شمشیر مکافات
پیشاور و دهلی و لهاوور و دکن را
و آن ملک ببخشید و بشد سوی بخارا
وز بیم بلرزاند بدخشان و پکن را
و امروز چه کردیم که در صورت و معنی
دادیم زکف تربیت سر و علن را
نیکو نشود روز بد از تربیت بد
درمان نتوان کرد به کافور، عنن را
بالجمله محالست که مشاطهٔ تدبیر
از چهرهٔ این پیر برد چین و شکن را
جز آنکه سراپای جوان کردد و جوید
در وادی اصلاح، ره تازه شدن را
ملک و شعرا
شعر زیبایی بود
سلام عالی بود میشه معنیشو بگین لطفا فقد دو بیت اول خواهشا سریع مرررسی
خیلی خیلی شعر علیه من خیلی دوسش دارم
بهار جون دوست دارم….
ی سوال داشتم
لقب شاعرهایی که تو زندان شعر میگفتن در زبان فارسی چی بود؟
این سعر را مهرداد اوستا گفته، لطفا اصلاح کنید.
اشتباه شد، اصلاح می کنم. با عرض پوزش
بسیار عالی، خداقوت
امرزو به ناگه دلتنگ این شعر ملک شعرای بهار شدم ؛من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید؛ و به واسطه این شور، به این وبلاگ وصل شدم. شادباش و تبریک بابت این ذوق و زحمت.
یا حق..
دوستان عزیز. من کودکی خردسال بودم سالهای دهه چهل. پدرم در هنگام کار سخت خبازی این شعر خصوصا دو بیت اول را میخواند. او که سواد نداشت تا بخش اعظم غزل را میخواند. و هنوز هم با وجود کهولت سن آن را میخواند و به ما درس زندگی میدهد. پدرم نمی دانست این شعر از کیست و منهم.امروز آن را در اینترنت جستجو و دریافتم از شاعر پر آوازه ملک الشعرای بهار است. علاوه بر آن سه بیت آخر مرا تحت تاثیر قراداد. ایکاش ابزار کردارمان باشد.
دوستان این شعر زیبا را با صدای بی نظیر استاد ایرج با صدای جاودانه گوش کنید که در دستگاه سه گاه اجرا شده. لذش چند برابر می شود.
سلام ..این شعر بر وزن شعر
همچو شمعی به شبستان حرم یاد کنید
یا چو مرغی به گلستان ارم یاد کنید
روز شادی همه کس یاد کنند از یاران
شادی آنست که ما را شب غم یاد کنید
گر چنانست که از دلشدگان میپرسید
گاه گاهی زمن دلشده هم یاد کنید
….
سوخت در حسرت آبی خواجوی …..
از خواجوی کرمانی قرن هفتم میباشد که در شیراز ما خاک است…که به قولی استاد حافط است
ولی ….با اینکه ایشان مردی سینه سوخته بود
و ظلم و فساد قاجارها را دیده بود …به مبارزه با رضا شاه پرداخته و مدتی بازداشت بوده .که این اشعار را در زندان سروده است ….بزرگترین مشکل مردم ما اینست که بزرگانمون خیلی مالی نبودن که خودمونم یه چیزی بیشیم
عالی👌ولی اگر من جای اون پرنده توی قفس بودم وضعم اینجوری میشد
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
فقط گویم که قفس را مجهز به وایفای کنید
مدتی است که از وطن خود دورم . در هجرت چه می چسبد این شعر. دلم گرفت و با چند قطره اشک و بغضی فرو خورده این شعر را خواندم. خدایش بیامرزد شاعر بلند آوازه اش را.
سلامی تلخ. این شعر واقعا” ستودنی میباشد. میتوان گفت وصف حال نا به هنجار ایران امروز است.
نمیدانم دیدگاهم منتشر خواهد شد یا نه ولی خواستم حرف دلم را زده باشم.
بله. این شعر واااقعا” وصف ایران من است. ایرانی که روز به روز رو به زوال میرود.
چون بسیار ستمکار و بسی عهد شکن میگردانند وطنم را.
سلام دوستان میشه مسرع دوم این رو بسازید گر بیایی به سر قبر من چون مجنون …………………………………
فوق العادس این شعر
لذت بردم.چون خیلی خاطره دارم
کسی معنی شعر رو میدونه؟
جالب بود دوره دبیرستان حفظ ش کرده بودم الان دوباره یادم افتاد 🌹🌹🌹