پیش ما سوختگان مسجد و میخانه یکـیست
حرم و دیر یکی، سبحه و پیمانه یکیست
اینهمه جنگ و جدل حاصل کوتهنظری است
گر نظر پاک کنی کعبه و بتخانه یکیست
هر کسی قصهی شوقش به زبانی گوید
چون نکو مینگرم حاصل افسانه یکیست
اینهمه قصه ز سودای گرفتاران است
ور نه از روز ازل دام یکی،دانه یکیست
رهی هرکس به فسونی زده آن شوخ ار نه
گریهی نیمه شب و خندهی مستانه یکیست
گر زمن پرسی از آن لطف که من میدانم
آشنا بر در این خانه و بیگانه یکیست
هیچ غم نیست که نسبت به جنونم دادند
بهر این یک دو نفس عاقل و دیوانه یکیست
عشق آتش بود و خانه خرابی دارد
پیش آتش دل شمع و پر پروانه یکیست
گر به سر حد جنونت ببرد عشق«عماد»
بیوفـایی و وفاداری جانانه یکیست
dorod bar shoma
jaye ferdosi shaaere parsigoy khalist hamvatan
bedrod
بسیاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااار ممنونم
خدا خیرتون بده
دلخوش از انم که حج میروم غافل از انم که کج میروم
کعبه به دیدار خدا میرم او که همینجاست کجا میروم
حج به خدا جز به دل پاک نیست شستن غم از دل غمناک نیست
دین که به تسبیح و سر و ریش نیست هر که علی گفت که درویش نیست
صبح بصبح در پی مکرو فریب شب به شب گریه و امن یجیب
گر مرد رهی میان خون باید رفت
از پا فتاده سرنگون باید رفت
تو پای به راه درنه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت
رفتم مسجد نماز بخوانم نه از سر ریا بلکه به جهت ادای دین و وظیفه شخصی
هر چه سعی کردم حواسم به خدا باشد نشد
آنقدر بوی کثیف ریا و تظاهر و تقلب مشامم را می آزرد که قادر به بیخیالی و برقراری ارتباط لازم با معبود دلم نشدم
نماز را با جماعت خواندم اما مجبور شدم مجددا بصورت فرادی در منزل تجدید کنم
جو مسجد را انباشته از رنگ ثابت مطلق و حاکم ریا دیدم
دیدم خدای جدیدی برتر از خدای قدیم معروف ستایش میشود
زیرا باورشان براین بود که این خدا از خدای قدیمی تواناتر است و
گویا کلیشه ای بودن و ناتوانی خدای قدیم و انقضای مدت اعتبارش را کشف کرده اند
و به عینه با دو چشم و گوش و کلیه جوارح خویش قدرت لایزال خدای جدید را دیده و حس کرده اند
استغفاری نمودم
به میخانه خزیدم
میخوارگان رانده شده از مساجد خدای جدید را دیدم
اما خوبیش به این بود که نه از خدای قدیم بریده بودند
ونه کاشف انقضای مدت اعتبار وی بودند
و نه ریا و تظاهری در میخوارگیشان مشامم را می آزرد
دیدم همه دردمندند
از درد به خود میپیچند
درد غلبه خدای جدید بر خدای مهربان قدیمشان میکشدشان
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است
آری
اگر امر بر حضور در یکی از دو مکان فوق دایر باشد
که یا باید به مسجد عبادتگاه خدای جدید برویم
یا به میانه ای که در آن عشق بدون ریا و تظاهر به خدای قدیم هنوز پابرجاست
میخانه را ترجیح میدهم
مینوشم به سلامتی خدای قدیمم
ذره ای دردم ده ای درمان من
زانکه بی دردت بمیرد جان من
ای خدای منقضی من تو را دارم تو را میخوانم و به جرم کهنه پرستی عقوبتها شده ام اما باز ترا میخوانم
گفتی بتو گر بگذرم از شوق بمیری
قربان سرت بگذر و بگذار بمیرم
میدانم که عابدان مساجد خدای جدید، به نشان اعتراض به میخوارگی ،حمله ها به میخانه ها می برند و میگساران را به فلک میبندند و اگر دست از معشوق بر نداشتند و توبه نکردند و ایمان و التزام عملی به عبادت خدای جدید را اقرار نکردند ،سرنوشت نامعلومی را در انتظار خواهند بود
گفت آن یار کزو گشت سر دار بلند
جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد
اتقوالله
هوالقدیم
هوالحاضر
هوالباقی
اتقوه
myexpert.ir
این غزل دیوانه کنندست. پیشنهاد می کنم با صدای اکبر گلپایگانی گوشش کنید عشق کنید!
عالی بود
شعر بسیار زیبای استاد عماد خراسانی
پیشنهاد میکنم کسایی که شعر دوست دارن حتما دیوان ایشون رو بخونن
Iین ابیات زیبا با صدای گلپا بسیار دلنشین است
به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به به بههههههههههههعهعهه؟!؟به
حاجی به ره کعبه ومن جانب خمار
من یار طلب میکنم او جلوه گه یار
باسلام اجرای شاه بیت غزلهای استادعمادالدین برقعی یاهمان استادعمادخراسانی که جایس همیشه سبز وجاودانه بود وهست وخواهدبود باآهنگی بسیارظریف وعالی وماندگاردر دستگاه سه گاه ازاستادحبیب الله خان بدیعی وصدای ملکوتی که ازحنجرطلایی استاداکبرگلپایگانی فقط اجرایش امکان پذیربوده موسیقی اصیل.ایران راباملاحت وزیبایی هرچه بیشتر تابلندآسمان نیلگون خداوند دوستد ار هنربالابرده ودراعماق. قلب دوستداران موسیقی اصیل رسوخ کرده جاودانه شده است ازشمامتشکر وممنونم بازحمت فراوان این آثارجاودانه راتهیه ویرایش وحفظ میفرمایید وبه دوستداران موسیقی اصیل اهدا میفرمائید دستبوس خادمان موسیقی اصیل حصوصاشماهستم دوستتان دارم جاودانه باشیدوجاودانه بمانید همیشه…کوچیک شما کامبیزابتهاج
عشق شما رو عشقه
بسیار زیبا و دلنشین بود
کلی اشک ریختم
این شعر در آهنگ محلیخوانهای تخارستان- خراسان
https://www.facebook.com/Dad.Az.Jodai/videos/2266720263360512/UzpfSTEwMDAwMTEzNjEyMDk4NDoyMDA4MTk3OTI1ODk0NzI1/
مستی ما از بهر الکل نبود
بادی کز لای دو انگشتت
بوی سیگارِ غمت را بما رساند
مست و دیوانهمان کرد
وقتی روی سیگارت میخوانی
مرگ آور است
منظورش تو نیستی
منم!!
سعید عابدی
درود
خیلی عالی
پیشنهاد میکنم یکبار این شعر را با آهنگ
تاج محمد چاه آبی بشنوید خیلی زیبا خونده .
به میخانه هن راه ندادند مارا
گجا رو کنم من بی پناهی الهی الهی
به هر سو میبرد مارا خوشحالیم با اوییم
به مسجد سجده و گر خمخانه مینوشیم
چه فرقی دارد ان را که پر پرواز را دارد
بدریا پرزند عشق است.. در جنگل یا که در کوهیم
خوشا پرواز و پر احسنت ..
مرحبا بر عشق
که بی معشوق ار به جناتم .صبای دربدر جوییم
مگر با نام او حال و هوای ما عطر اگین
شود ورنه
گل وامانده در مرداب ..اب اما گل الودیم
خدارا بی خودت مارا دمی هم لحظه ای مگذار
که ما خاکیم وشیطان بذر.. خس بی یار میروییم
همای از اسمان بالا شده بیدل سخن بگذار
خدای خویش را بردارو نوشا نوش را گوییم
گر درک کنی، خودت خدا را بینی
درکش نکنی، کعبه و بت خانه یکیست
درود فراوان
چرا جنگ چرا ترور چرا تعصب کور چرا لجبازی چرا یکدندگی چرا خودبینی و هزاران چرای دیگر…… همین غزل استاد عماد خراسانی برا همه این دردها دواست، کاش میشد حداقل مفهوم تک مصرع « گر نظر پاک کنی کعبه و بتخانه یکیست »
را در مغزهای سنگ شده متعصبین گنجاند، که:
« اینهمه جنگ و جدل حاصل کوته نظریست »
ای قوم به حج رفته کجایید/معشوق همینجاست بیایید
بین خدا عشق من ماندم ام
بین درد دزد من ماندم ام
بین ایران من مانده ام
خدااا
من بین تو و او مانده ام
بین عشق تو و او مانده ام
لطفا معنی این عزل رو برام بنویسید ممنون
هر طور حساب میکنم میخانه بهتره
حافظ ار گفت که رندی بود از باده ی ناب
هر دو اینست که پیمانه و رندانه یکیست
زندگی گاهی بلند است گاه پست
وندراو زشت است و زیبا هرچه هست
ما میان زشت و زیبا مانده ایم
گاه مخمور گاه هشیار گاه مست
Gh.r.d.s
یه پیشنهاد بدوستانی که عاشق غزل خوانی و صدای بی نظیر گلپا هستند غزلی از رهی معیری ست
آنقدر بآتش دل ساختم تا سوختم
بی تو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم
سرد مهری بین که کس بر آتشم آبی نزد
گر چه همچون برق از گرمی سرا پا سوختم
سوختم اما نه چون شمع طرب دربین جمع
لاله ام کز داغ تنهایی به صحرا سوختم
همچون آن شمعی که افروزند پیش آفتاب
سوختم در پیش مه رویان و بی جا سوختم
سوختم از آتش دل در میان موج اشک
شور بختی بین که در آغوش دریا سوختم
شمع و گل هم هرکدام از شعله ای در آتشند
درمیان پاکبازان ،من نه تنها سوختم
جان پاک من ( رهی )خورشید عالمتاب بود
رفتم و از ماتم خود عالمی را سوختمGh .r. d.s.
پیشنهاد می کنم به دوستان که یکبار این شعر را با صدای عبدالرحیم چاه آبی بشنود
چرا من باید تو ۳۰سالگی تازه اسمه همچین شاعری رو بشنوم! بچه هارو باید تو مدرسه با این شاعر ها اشنا کزد
یکدو دم هنگامهٔ تشویش مهر و کینه بود
هرچه دیدم میهمان خانهٔ آیینه بود
ابتذال باغ امکان رنگ گردیدن نداشت
هرگلی کامسالم آمد در نظر پارینه بود
منفعل میشد ز دنیا هوش اگر میداشت خلق
صبر و حنظل در مذاقگاو و خر لوزینه بود
هیچ شکلی بیهیولا قابل صورت نشد
آدمی هم پیش از آن کادم شود بوزینه بود
امتحان اجناس بازار ریا میداد عرض
ریشها دیدیم با قیمتتر از پشمینه بود
هرکجا دیدیم صحبتهای گرم زاهدان
چون نکاح دختر رز در شب آدینه بود
خاکشد فطرتز پستی لیکمژگان برنداشت
ورنه از ما تا به بام آسمان یک زینه بود
تختهٔ مشق حوادثکرد ما را عاجزی
زخم دندان بیشتر وقف لب زیرینه بود
در جهان بیتمیزی چاره از تشویش نیست
ما به صد جا منقسمکردیم و دل در سینه بود
آرزوها ماند محو ناز در بزم وصال
پاس ناموس تحیّر مهر این گنجینه بود
هرکجا رفتیم بیدل درد ما پنهان نماند
خرقهٔ دروبشی ما لختی از دل پنبه بود
بیدل بدخشی , دهلوی
عالی بود
آنان که به سر در طلب کعبه دویدند
جز خانه کاه گل دگر هیچ چیز ندیدند
البته عشق و معشوق یکیست طلب ها مختلف.