بگردید ، بگردید ، درین خانه بگردید
درین خانه غریبید ، غریبانه بگردید
یکی مرغ چمن بود که جفت دل من بود
جهان لانه ی او نیست پی لانه بگردید
یکی ساقی مست است پس پرده نشسته ست
قدح پیش فرستاد که مستانه بگردید
یکی لذت مستی ست ، نهان زیر لب کیست ؟
ازین دست بدان دست چو پیمانه بگردید
یکی مرغ غریب است که باغ دل من خورد
به دامش نتوان یافت ، پی دانه بگردید
نسیم نفس دوست به من خورد و چه خوشبوست
همین جاست ، همین جاست ، همه خانه بگردید
نوایی نشنیده ست که از خویش رمیده ست
به غوغاش مخوانید ، خموشانه بگردید
سرشکی که بر آن خاک فشاندیم بن تاک
در این جوش شراب است ، به خمخانه بگردید
چه شیرین و چه خوشبوست ، کجا خوابگه اوست ؟
پی آن گل پر نوش چو پروانه بگردید
بر آن عقل بخندید که عشقش نپسندید
در این حلقه ی زنجیر چو دیوانه بگردید
درین کنج غم آباد نشانش نتوان داد
اگر طالب گنجید به ویرانه بگردید
کلید در امید اگر هست شمایید
درین قفل کهن سنگ چو دندانه بگردید
رخ از سایه نهفته ست ، به افسون که خفته ست ؟
به خوابش نتوان دید ، به افسانه بگردید
تن او به تنم خورد ، مرا برد ، مرا برد
گرم باز نیاورد ، به شکرانه بگردید
انتخاب زیبایی بود
سپاس
بگردید
بگردید
بگردید
در این خانه بگردید
احسنت و تبارک الله و آفرین باد
لعنتی این شهر با دم چی کار میکنه
هزاران درود بر تو استاد
لعنتی این شعر با آدم چی کار میکنه
هزاران درود بر تو استاد
شاید یاد اوری این شاهکارها جلایی باشد بر دل غبار الوده ی ساکت
شعر بسیار زیبایی است
واقعا زیبا و پر مفهوم کاش با فهمیدن شعر زحمت سراییدنتان را به باد ندهیم
چقدر زیبا سروده شده
این دست اشعار با کنایات اسعاره زنده وجاوید کننده زبان وفرهنگ اصیل ایرانی است همان فرهنگی وزبانی که اعراب میخواستند نابودش کنند ترکها مغولها هندیها با سوختن کتابخانها وامروز هم برخی خشکه مقدسین با غنا خواندن این اشعار زیبا میخواهند ایرانیت ما را بگیرند
میتونستم قسم بخورم این غزل مولانا بیاد شمس تبریزی است و اکنون دریافتم از آن استاد بی بدیل سایه است.
سر تعظیم و تحسین به استاد سایه گرامی!
این شعر منو نابودم کرد چون کسی توی روز تولدم اونو توی اینستاگرامش پست کرد که چند ماه پیش در پی یه اشتباه و سوء برداشتی که ازم داشت منو رها کرد و رفت.
واقعن شعر زیبا است ،
سلام خدا قوت فکر میکنم آقای ابتهاج سالها غزلیات شمس تبریزی را مطالعه میکرده که این شعر نزدیک به اشعار مولانا هست یا انعکاس تراوشات مغزی حضرت مولاناست در ذهن ایشان
وصفی است از «لحظات ناب بیخودی» که بر شاعر رفته است. آن «حس و حال» آن گونه که بر «ذهن و ضمیر» او مستولی شده، لزوما همه در وصف نگنجیده است. وصف، فی الواقع، شمه ای از آن حال را که خاص است و اختصاص به شاعر« و نه هیچ کس دیگر» دارد به فراخور میزان پذیرندگی دیگری به او هم منتقل می کند. دیگری بر خورنده از میوه باغی است که پروریده اوست. دانه کشتزاری که آبیاری شده به دست اوست….
پرسیدنی است که از مالامالی «حال» چه میزان را شاعر می تواندعرقریزان، پیمانه پیمانه در « ظرف واژگان »بریزد و کریمانه به دیگری بچشاند؟؟؟ضمنا، نفر بیرون از «حال» چگونه دست به «قیاس» می زند؟؟؟ نا-به-خود مدعی می شود که «حال» را،به تمامه، از درون دست نیافتنی دو شاعر با فاصله قرون «دریافته» و به سنگ محک سنجشگری زده است؟؟؟؟؟
مفهوم و معنی این شعر چیست؟
دیدگاه هوشنگ ابتهاج و این شعرش و بطور کلی مرامش در هر لحظه از زندگیش در اثارش قابل آموزش و قابل و قابل پیگیری ست میتوان چنین برداشت کرد که فرمول نسبیت انشتن و این شعر
مکمل همدیگرند . اگر ادم علاقمندی به کوانتوم مطلبی اضافه بر اینها پیدا کرد با درج مرجع مروطه
ممنونم که از آموزش دهد