هر لحظه به شکلی بت عیار بر آمد
دل برد و نهان شد
هر دم به لباس دگر آن یار بر آمد
گه پیر و جوان شد
گه نوح شد و کرد جهانی به دعا غرق
خود رفت به کشتی
گه گشت خلیل و به دل نار بر آمد
آتش گل از آن شد
یوسف شد و از مصر فرستاد قمیصی
روشنگر عالم
از دیده یعقوب چو انوار بر آمد
تا دیده عیان شد
حقا که هم او بود کاندر ید بیضا
میکرد شبانی
در چوب شد و بر صفت مار بر آمد
زان فخر کیان شد
می گشت دمی چند بر این روی زمین او
از بهر تفرج
عیسی شد و بر گنبد دوار بر آمد
تسبیح کنان شد
بالجمله هم او بود که می آمد و می رفت
هر قرن که دیدی
تا عاقبت آن شکل عرب وار بر آمد
دارای جهان شد
منسوخ چه باشد؟ نه تناسخ به حقیقت
آن دلبر زیبا
شمشیر شد و در کف کرار بر آمد
قتال زمان شد
نی نی که هم او بود که می گفت انا الحق
در صوت الهی
منصور نبود آن که بر آن دار بر آمد
نادان به گمان شد
رومی سخن کفر نگفته ست و نگوید
منکر مشویدش
کافر بود آن کس که به انکار بر آمد
از دوزخیان شد
ممنون…خیلی دنبال این شعر گشته بودم. بازم ممنون
هم مضمونش فوق العاده است و هم سبک زیبایی است . نمی دانستم مولوی این گونه اشعار نیز دارد ؛ خیلی ممنون از شما
ضمناً به نظرم در بیت ششم مصرع اول اشتباه شده و این گونه است :
« از دیده ایوب چو انوار بر آمد »
البته این شعر از حضرت مولانانیست. ( رجوع کنید به گزیده غزلیات شمس – دکتر شفیعی کدکنی)
به فرموده ایشون شعری است که پیروان ابن عربی برساخته اند و به مولانا نسبت داده اند. تخلص مولانا هم رومی نیست.
سلام باتشکرفراوان
آیا این اشعارمارادلالت به این نمی کندکه مولوی یامتصوفه تمام انبیاراخدامی دانند.خدادرجسم انبیاحلول کرده است،که همه انبیا همان خداهستندامادرهرعصر وزمانی به یک شکل ظاهرشده است!!!
لطفاآدرس این اشعار(هرلحظه به شکلی…)رامرقوم بفرمایید(دفترچندم؟ ابیات شماره چند یاکدام موضوع؟)
موفق باشید
سلام.
این شعر که بهش مستزاد میگن از سروده های مولانا نیست و به اشتباه به اسم مولانا در دیوان شمس چاپ شده. این شعر از یکی از مریدان و شاگردان مولانا است…موفق باشی!
این شعر مولویست مولوی هم معتقد به وحدت وجود است شواهد بسیاری در اشعار او بر این مسئله هست نه فقط این شعر…
بسیار زیبا بود
خیلی دنبالش گشته بودم
البته این مستزاد زیبا منسوب به مولاناست
اما به هرحال بسیار زیبا و حاوی معانی بلندی هست
بازم ممنونم
بنام خدا و با سلام، بسیار شعر زیبایی است سالها پیش در کتاب گزیده غزلیات شمس تبریزی آن را دیده بودم و بسیار خرسندم که دوباره آن را یافتم.واقعا” درک حتی جزئی از معانی این شعر در سطح هر کسی نیست ” وما اوتیتم من العلم الا قلیلا” ” و ما علم را جزء به اندک کسانی نداده ایم.(قرآن کریم).
لطفاً اصلاح شود، از دیدۀ “یـــعــــقـــــوب” چو انوار بر آمد/تا دیده عیان شد. تلمیح دارد به داستان بینا شدن یعقوب پس از بوییدن پیراهن یوسف.
سلام دوستان چه فرقی می کند که شعر از حضرت مولاناست یا ابن عربی یا حضرت شاه ولی (با همین مضمون و نمونه ایشان هم شعری دارند در همین قالب : در تصحیح جناب دکتر نوربخش رحمت علیه)یا یک گمنام یا ….
سبک شعر ،مضمون و اندیشه پشت شعر و عرفان و حالی که از این شعر به انسان دست می دهد مهم است.
اگر دوستان صفا داد یا علی و گرنه دست دوستمان هم درد نکند برای آنها که به ایشان حال داد من که عاشق این شعرم ممنون
فقط در
بیت شش دیده یعقوب تصحیح فرمایید سپاس
شعر فوق العاده زیبا و پر معنایی هست
با تشکر از شما
به نظر من نکته اصلی که توی این شعر هست و جناب مولانا می خواسته به آن اشره کنه اینه که اولیای الهی و مردان خدا در هر زمانی از ابتدای خلقت تا انتهای آن وجود دارند و هستند و همیشه در صورتها و لباسهای گوناگونی از انسانها دستگیری می کنند و آنها را به سوی مسیر الهی مطابق با زمان حیاط خودشان راهنمایی می کنند
در حقیقت چراغهایی هستند برای انسانها تا راه را از چاه تشخیص بدهند و این چراغها در تمامی زمانها به صورتها و شکلهای مختلف وجود دارند.
و هر کس می باید جهت طی مسیر حق زیر نور هدایت این چراغها حرکت نماید دوری از آنها باعث گمراهی و کافر شدن و در نهایت گرفتار دوزخ شدن می باشد
یاعلی
جواب جناب کرمعلی:
این اشعار اشاره به وحدت وجود دارد و این غیر از حلول و تناسخ است کما اینکه خود ایشان تناسخ را رد میکند که : منسوخ چه باشد؟ نه تناسخ، به حقیقت
و یا رد حلول را در این شعر زیبا ببینید که : حلول و اتحاد اینجا محال است که در وحدت دویی عین ضلال است
البته تمام اینها متوقف بر فهم دقیق وحدت وجود است لذا هیجکدام از عرفا و متصوفه قائل به حلول و اتحاد نیستند گرچه چه بسا بعضی از عرفا نماها یا متصوفه نماها حرفهای نادرستی هم دارند اما نباید این قلیل حرفها را دلیل بر رد عرفان و تصوف دانست.
با سلام
فکر کنم که حضرت مولانا خالقش نباشد و به او نسبت داده اند
تبریز هم او بود هم او شمس معانی
در گلش انوار
او بود که در جوشش اسرار بر آمد
در عشق تشان شد
بسیار عالی بود ، فقط فک کنم که کامل نیست
منم یه نسخه ی قدیمی ازش دارم که الان وقت نوشتنش رو نداشتم ببخشید.
در سطر پنجم یعقوب ع
صحیح است ( عیوب نوشته شده) چون در سطر چهارم صحبت از فرستاده یوسف ,ع است
“یوسف شد و از مصر فرستاد قمیصی
روشنگر عالم
از دیده یعغوب چو انوار بر آمد
تا دیده عیان شد
درنگ دراین شعر،برای لحظه ای روح رو از تن ادم بیرون می کشه و به دنیایی فارغ از ماده و هستی میبره.بسیار پرمعنی و زیبا.تقدیم به همه اون کسایی ک حق رو یه وجود و در دل ارام و ساده بنده خدا جستجو و پیدا کردن
برداشت من این است که حق مقید به تقسیم بندی ما نیست و به هر شکلی عمل میکند و عارف از تحلیل احوالات خود چهارچوب و سازمانی را ترسیم میکند که تجربیات او را توجیه می کند . حسی از واقعیت در شعر وجود دارد که موجب تحریک عواطف میگردد , گویی حقیقت را یافته آی . ممنون
گیتی این شعر رو به زیبایی هرچه تمامتر خونده. این آهنگ بسیار زیبا و شنیدنی به نام بت عیار در آلبوم آرزوها قرار دارد.
بقول خود مولانای ما
قافیه و مفعله را گو همه سیلاب ببر….
ﺯ ﻟﯿﻼﯾﯽ ﺷﻨﯿﺪﻡ ﯾﺎ ﻋﻠﯽ ﮔﻔﺖ – ﺑﻪ ﻣﺠﻨﻮﻧﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﯾﺎ
ﻋﻠﯽ ﮔﻔﺖ
ﻣﮕﺮ ﺍﯾﻦ ﻭﺍﺩﯼ ﺩﺍﺭﺍﻟﺠﻨﻮﻥ ﺍﺳﺖ – ﮐﻪ ﻫﺮ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﯾﺎ
ﻋﻠﯽ ﮔﻔﺖ
ﻧﺴﯿﻤﯽ ﻏﻨﭽﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﺮﺩ – ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ﻏﻨﭽﻪ ﺁﻧﺪﻡ ﯾﺎ
ﻋﻠﯽ ﮔﻔﺖ
ﺧﻤﯿﺮ ﺧﺎﮎ ﺁﺩﻡ ﭼﻮﻥ ﺳﺮﺷﺘﻪ – ﭼﻮ ﺑﺮ ﻣﯿﺨﺎﺳﺖ ﺁﺩﻡ ﯾﺎ
ﻋﻠﯽ ﮔﻔﺖ
ﻣﺴﯿﺤﺎ ﻫﻢ ﺩﻡ ﺍﺯ ﺍﻋﺠﺎﺯ ﻣﯿﺰﺩ – ﺯﺑﺲ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻣﺮﯾﻢ ﯾﺎ
ﻋﻠﯽ ﮔﻔﺖ
ﻣﮕﺮ ﺧﯿﺒﺮ ﺯﺟﺎﯾﺶ ﮐﻨﺪﻩ ﻣﯿﺸﺪ – ﯾﻘﯿﻦ ﺁﻧﺠﺎ ﻋﻠﯽ ﻫﻢ ﯾﺎ
ﻋﻠﯽ ﮔﻔﺖ
ﻋﻠﯽ ﺭﺍ ﺿﺮﺑﺘﯽ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﻤﯿﺸﺪ – ﮔﻤﺎﻧﻢ ﺍﺑﻦ ﻣﻠﺠﻢ ﯾﺎ ﻋﻠﯽ
ﮔﻔﺖ
ﺩﻻ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﻫﺮﺩﻡ ﯾﺎ ﻋﻠﯽ ﮔﻔﺖ – ﻧﻪ ﻫﺮ ﺩﻡ ﺑﻞ ﺩﻣﺎﺩﻡ ﯾﺎ
ﻋﻠﯽ ﮔﻔﺖ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺍﺯﻝ ﻗﺎﻟﻮﺑﻼ ﺭﺍ – ﻫﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﻮﺩ ﻋﺎﻟﻢ ﯾﺎ ﻋﻠﯽ
ﮔﻔﺖ
ﻣﺤﻤﺪ ﺩﺭ ﺷﺐ ﻣﻌﺮﺍﺝ ﺑﺸﻨﯿﺪ -ﻧﺪﺍﯾﯽ ﺁﻣﺪ ﺁﻧﻬﻢ ﯾﺎ ﻋﻠﯽ
ﮔﻔﺖ
ﭘﯿﻤﺒﺮ ﺩﺭ ﻋﺮﻭﺝ ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻧﻬﺎ – ﺑﻘﺼﺪ ﻗﺮﺏ ﺍﻋﻈﻢ ﯾﺎ ﻋﻠﯽ
ﮔﻔﺖ
ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻓﺮﻭ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﻃﻮﻓﺎﻥ -ﻧﺒﯽ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﮐﺮﻡ ﯾﺎ ﻋﻠﯽ
ﮔﻔﺖ
ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻓﮑﻨﺪﻥ ﺩﺍﺧﻞ ﻧﺎﺭ – ﺧﻠﯿﻞ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻋﻈﻢ ﯾﺎ ﻋﻠﯽ
ﮔﻔﺖ
ﻋﺼﺎ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﻣﻮﺳﯽ ﺍﮊﺩﻫﺎ ﺷﺪ – ﮐﻠﯿﻢ ﺁﻧﺠﺎ ﻣﺴﻠﻢ ﯾﺎ
ﻋﻠﯽ ﮔﻔﺖ
ﮐﺠﺎ ﻣﺮﺩﻩ ﺑﻪ ﺁﺩﻡ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﯿﺸﺪ -ﯾﻘﯿﻦ ﻋﯿﺴﯽ ﺑﻦ ﻣﺮﯾﻢ ﯾﺎ
ﻋﻠﯽ ﮔﻔﺖ
ﻋﻠﯽ ﺩﺭ ﺧﻢ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﺁﻥ ﭘﯿﻤﺒﺮ – ﻗﺪﻡ ﺑﻨﻬﺎﺩ ﻭ ﺁﻧﺪﻡ ﯾﺎ
ﻋﻠﯽ ﮔﻔﺖ
به نظر من این شعر و یا اشعاری از این قبیل تنها از روح پاکی میتونه نشات بگیره که در راه سیر کمال به درک حق و حقیقت رسیده و اینکه خدا هر انسانی رو در هر زمانی با توجه به شرایط و مقتضیات ان دوره از نور الهی بی بهره نگذاشته و نه خواهد گذاشت و خدا از روح خود در انسان دمید و انسان با طی سلوک معنوی به وجود خدا در خود پی خواهد برد و خدا را در خود خواهد یافت
در هیچ دیوان شمس تبریز که از جانب کشور ایران به چاپ رسیده است، این و امثال همچو ابیات را نمی یابیم، نه می دانم چرا؟ هر گاه کسی خواهان آثار دست نه خورده همچو عارفان باشد، بهترین ناشر از چاپ بمبئی خواهد بود. ایشان به آثار دستبرد نمی زنند، شاید واقعیت را درک کرده باشند نسبت به ما. صورت مکمل این مستزاد را برای شما نگاشته ام، بخوانید، قضاوت کنید و لذت ببرید، اما نه از روی تعصب و حسد، به گفته مولانا در مورد حاسد در همین شعرش اشاره ی هم دارد:
هر لحظه به شکل بت عیار بر آمد دل بُرد و نهان شد
هر دم به لباس دگر آن یار بر آمد گه پیر و جوان شد
گاهی بدل طینت صلصال فرو رفت غواص معانی
گاهی ز تگِ کهگل فخار بر آمد زان پس بجنان شد
منسوخ چه باشد چه تناسخ بحقیقت آن دلبر زیبا
شمشیر شد و از کف کراّر بر آمد قتاّل زمان شد
می گشت دمی چند برین روی زمین او از بهر تفرج
عیسی شد و بر گنبد دواّر بر آمد تسبیح کنان شد
گه نوح شد و کرد جهانی بدعا غرق خود رفت به کشتی
گه گشت خلیل و ز دل نار بر آمد آتش گُل از آن شد
یوسف شد و از مصر فرستاد قمیصی روشن کن عالم
از دیده یعقوب چو انوار بر آمد تا دیده عیان شد
آن عقل که فاضل شد و کامل شد و عاقل ناگاه چو پیری
چون مست شده بر سر کهسار بر آمد برتر ز جوان شد
ایوب شد و صبر همی کرد ز کرمان خود درد و دوا شد
از خانه دل نهره زنهار بر آمد جسمش همه جان شد
یونس شد و در بطن سمک بود بدریا از بهر طهارت
حقا که هم او بود کاندر ید بیضا میکرد شبانی
در چوب شد و بر صفت مار بر آمد زان فخر کیان شد
موسی شد و خواهنده دیدار بر آمد بر طور روان شد
عیسی شد و در مهد همی داد گواهی آن روح مقدس
از معجز او نخل پر از بار بر آمد زان روح روان شد
مسجود ملائک شد و لشکر کشِ ارواح آن روح مقدس
شیطان ز حسد بر سر انکار بر آمد مردود زمان شد
بالله که هم او بود که می آمد و می رفت هر قرن که دیدی
تا عاقبت آن شکل عرب وار بر آمد دارای جهان شد
حقا که هم او بود که می گفت اناالحق در صوت الهی
منصور نبود او که بر آن دار بر آمد نادان بگمان شد
این دهم نه نهانست ببین گر تو بصیری از دیده باطن
این است کزو این همه گفتار بر آمد در دیده عیان شد
رومی سخن کفر نه گفت است نه گوید منکر مشویدش
کافر شده آن کس که به انکار بر آمد از دوزخیان شد
تبریز هم او بود هم او شمس معانی در گلشن انوار
او بود که در جوشش اسرار بر آمد در عشق نشان شد
……………………………………….
در هیچ دیوان شمس تبریز که از جانب کشور ایران به چاپ رسیده است، این و امثال همچو ابیات را نمی یابیم، نه می دانم چرا؟ هر گاه کسی خواهان آثار دست نه خورده همچو عارفان باشد، بهترین ناشر از چاپ بمبئی خواهد بود. ایشان به آثار دستبرد نمی زنند، شاید واقعیت را درک کرده باشند نسبت به ما. صورت مکمل این مستزاد را برای شما نگاشته ام، بخوانید، قضاوت کنید و لذت ببرید، اما نه از روی تعصب و حسد، به گفته مولانا در مورد حاسد در همین شعرش اشاره ی هم دارد:
هر لحظه به شکل بت عیار بر آمد دل بُرد و نهان شد
هر دم به لباس دگر آن یار بر آمد گه پیر و جوان شد
گاهی بدل طینت صلصال فرو رفت غواص معانی
گاهی ز تگِ کهگل فخار بر آمد زان پس بجنان شد
منسوخ چه باشد چه تناسخ بحقیقت آن دلبر زیبا
شمشیر شد و از کف کراّر بر آمد قتاّل زمان شد
می گشت دمی چند برین روی زمین او از بهر تفرج
عیسی شد و بر گنبد دواّر بر آمد تسبیح کنان شد
گه نوح شد و کرد جهانی بدعا غرق خود رفت به کشتی
گه گشت خلیل و ز دل نار بر آمد آتش گُل از آن شد
یوسف شد و از مصر فرستاد قمیصی روشن کن عالم
از دیده یعقوب چو انوار بر آمد تا دیده عیان شد
آن عقل که فاضل شد و کامل شد و عاقل ناگاه چو پیری
چون مست شده بر سر کهسار بر آمد برتر ز جوان شد
ایوب شد و صبر همی کرد ز کرمان خود درد و دوا شد
از خانه دل نهره زنهار بر آمد جسمش همه جان شد
یونس شد و در بطن سمک بود بدریا از بهر طهارت
حقا که هم او بود کاندر ید بیضا میکرد شبانی
در چوب شد و بر صفت مار بر آمد زان فخر کیان شد
موسی شد و خواهنده دیدار بر آمد بر طور روان شد
عیسی شد و در مهد همی داد گواهی آن روح مقدس
از معجز او نخل پر از بار بر آمد زان روح روان شد
مسجود ملائک شد و لشکر کشِ ارواح آن روح مقدس
شیطان ز حسد بر سر انکار بر آمد مردود زمان شد
بالله که هم او بود که می آمد و می رفت هر قرن که دیدی
تا عاقبت آن شکل عرب وار بر آمد دارای جهان شد
حقا که هم او بود که می گفت اناالحق در صوت الهی
منصور نبود او که بر آن دار بر آمد نادان بگمان شد
این هم نه نهانست ببین گر تو بصیری از دیده باطن
این است کزو این همه گفتار بر آمد در دیده عیان شد
رومی سخن کفر نه گفت است نه گوید منکر مشویدش
کافر شده آن کس که به انکار بر آمد از دوزخیان شد
تبریز هم او بود هم او شمس معانی در گلشن انوار
او بود که در جوشش اسرار بر آمد در عشق نشان شد
……………………………………….
با سلام
سپاس گزارم از مدیریت سایت یا حق، متنی کہ رو این صفحہ گزاشتید، خیلی کمکم کرد برای ساختن ویدیو این غزل۔
این غزل زیبا را با ترجمہ انگلیسی و اردو از لینک زیر گوش دھید۔
خوانندہ :
رضی الدین قوال از پاکستان
گیتی از ایران
https://youtu.be/gWmzqFOUWzc
زیباست ولی از مولانا نیست
بت عیاراز حافظ نیست؟
نی نی که هم او بود که می گفت انا الحق
در صوت الهی اشتباه است در نسخه اصلی در صورت ابو الحی به معنای صاحب ریش بزرگ که کنایه از منصور حلاج میباشد
این شعر زیبا از دیوان شمس سروده ی مولاناست، دیوان شمس در وصف شیخش مولا گفت که شمس تبریزی بود. مزمون این شعر این است از حضرت ادم تا خاتم و تمام امامان همه نورالواحد هستند وتفاوتی نیست حتی برتر میگه میگه همه یکی هستند در هر زمان در وجود یکی از این بزرگان اسم الله وجود داشته این داستان محصور به زمان خواستی نیست اون اسم الله تا قیامت وجود داره این وعده ی خداوند است که میفرماید لکل قوم هدا یعنی برای هر قوم هادی و راهنما وجود داره این رو به امام زمان نسبت ندیم چون راهنما و هدی باید حاظر باشه پیدا کردنه اون هدی بود که مولوی رو از مسند فتوا پایین کشید و فهموند که هیچی نمیفهمه از دین اونجا مستر شد وخدارو در شمس تبریزی دید ومسلمان واقعی شد
هیچ حقیقت نیست جز الله
در اینجا و آنجا فقط الله
چرند بود. مگر مجانین و آشفته ذهنان چنین مضامین خلاف عقل و دین را قبول کنند.
علی آقا برای خشک مغزی مثل شما چرنده
لطفا اینو به شعر نسبت نده
کافر بود آن کس که به انکار برآمد
از دوزخیان شد
یاعلی
حضرت مولا در حدیثی می فرمایند من با تمام پیامبران پنهان بودم و با پیامبر خاتم آشکارا.
این شعر از مولانا به مددی که حضرت علی به تعدادی از پیامبران کرده اشاره دارد.
اگر به دیوان شمس رجوع کنیم مشابه این مستضاد غزلیاتی مشاهده می کنیم برای نمونه:
تا صورت پیوند جهان بود علی بود
تا نقش زمین بود و زمان بود علی بود…
یا سه غزل دیگر با ردیف الله مولانا علی
ای مرغ خوش الحان بخوان الله مولانا علی
تسبیح خود کن بر زبان الله مولانا علی
واقعا با یک حال کردن و کیفور شدن از شعری میتوان از آن و سراینده اش تقدیر کرد؟ مگر نه این است که معیار و محک ما در صحت یک اعتقاد باید قرآن و روایات باشد؟ پس به چه استنادی اعتقاد شیطانی وحدت وجود را تایید می کنید و حال آنکه در رسمی ترین شناسنامه الهی خداوند خود را منزه از مخلوقات یا حلول در آنها بیان میفرماید آن جا که فرمود: و لم یکن له کفوا احد . احدی با او همتا نیست چه رسد به اینکه مخلوقی او باشد و او مخلوقی! عزیزانی که به این راحتی در مقام تایید برآمده اند هیچ نمی دانند که خالق غیر از مخلوق است و غنی جدای از فقیر است و کلمه توحیدی لااله الا الله دلالت بر نفی تمام این الهه های پوشالی در برابر الله حقیقی و یکه و فرد و احد و صمد است؟!
عزیزان احتیاج به اینهمه بحث ودعوا نیست اعتقاد به وحدت وجود یاکثرت وجود که هدف خلقت انسان نیست بلکه ایندو وغیر اینها فقط وسیله هاییست برای شناخت ومعرفت حق واطاعت عالمانه از خداوند تبارک وتعالی اگرهمه ماوشما بندگان خداییم همه عاشق ومعشوق هم هستیم (متحد جانهای شیران خداست!!!جان گرگان وسگان ازهم جداست!!)یاحق
با سلام
قالب این شعر مستزاد نام دارد و آنگونه که محققینی نظیر جناب شفیعی کدکنی میگوید بعید است که سروده جناب مولانا باشد. زیرا ایشان از تخلص خاموش در اشعارشان استفاده میکردند
فرهنگ ما:
هر لحظه به شکلی بُتِ عَیار برآمد
دل بُرد و نهان شد .
(مُستزادی منسوب به مولانا)
همسفره ای هایِ فرهنگ دوست درود . درود و بسیار درود .
آقای صادق هدایت (ترانه یا شعرهای عامیانه) را صدای خانگی هر ملتی دانسته و به نوعی آن را مادر ادبیات به شمار آورده است . اکنون در فرصت پیش رو به واکاویِ یکی از این شعرها می پردازم .
دیـشـب کـه بارون اومـد
یـــارم لـــبِ بـون اومــد
رفـــتــم لـــبــش بــبـوسـم
نـازک بــود و خــون اومــد
خونــش چکید تو باغــچـه
یه دســــتــه گــُل در اومـد
رفـتـــم گــُلـش بـچــیــنـم
پــرپــر شـــد و ور اومــــد
رفــــتــم پــرپــر بــگـیـرم
کـفـتـر شـد و هــوا رفت
رفـــتــم کـــفـتـر بــگیـرم
آهـــو شــد و صحرا رفت
رفـــتــــم آهـــو بــگــیرم
ماهــی شـد و دریا رفـت
✓ معشوق در این شعر عامیانه هم مانند معشوقِ غزل های مشهور شعر فارسی (دست نیافتنی) است چرا که عاقبت در دریا فرو می رود و از چشم عاشق (پنهان) می شود .
✓ فضای توصیقی شعر با بارش(باران) آغاز می شود . در فرهنگ نامه ی آقای محمد رکنی یکی از معنی هایی که برای نماد باران آمده است (باروری) است . همان طور که می بینیم در آن شب بارانی ، آن خون چکیده از لب یار ، یک بار باعث رویش گُل و بار دیگر باعث به وجود آمدن کفتر ، آهو و ماهی می شود .
✓ معشوق دایم لباس عوض می کند و به شکل های مختلفی خود را به عاشق می نماید . ما ابتدا هستی معشوق را در قالب یک لب خونی می بینیم سپس به شکل یک دسته گُل و بارهای دیگر به شکل کبوتر ، آهو و ماهی . عارفان هم همه ی هستی را سایه ای از یک وجود واحد می دانند و باور دارند که همه ی موجودات تجلی آن ذات یگانه اند ، نه این که همه چیز خدا باشد . بابا طاهر می فرماید : به صحرا بنگرم صحرا تُه وینم/ به دریا بنگرم دریا تُه وینم/به هر جا بنگرم کوه و در و دشت/نشانِ روی زیبای ته وینم .
✓ جالب دقت است که در این شعر ، رخ نمایی های معشوق در پدیده های طبیعت صورت می گیرد و آخرین آن ها که ژرف ترین آن هاست دریاست .
✓ در آغاز این شعر چیزی که بعد از تکرار قطره های باران جلوه گر می شود (قرمزی خون) لب معشوق است . خانم منیره دانایی در کتاب روان شناسی رنگ ها نوشته است : ” قرمز نماد قدرت و در شرق ، نشان (تولد دوباره) و در زبان آلمانی ، کلمهی قرمز با واژههای زندگی و خون هم ریشه است. تا مدتها قبل رنگ قرمز در کنار رنگ سیاه ، قدرت جادوگران را نشان میداد. پزشکان قدیمی برای بیرون آوردن انرژی منفی و شوم از خانه از رنگ قرمز استفاده می کردند . بومیان استرالیایی ، رنگ قرمز را نشانهی (باروری) میدانستند و سنگهایی به رنگ قرمز در مزارع خود پنهان میکردند تا تخمهایی که در زمین کاشتهاند ، بارور شوند و جوانه بزنند. در چین ، در مراسم جشن فرزند (تازه متولد) شده ، از تخم مرغ قرمز استفاده میکنند. در مذاهب یهودیت و مسیحیت ، رنگ قرمز یادآور (گناه) به ویژه گناهان شهوانی بوده است. پیامبر مسیحیان ، یوشع در کتاب مقدس از “گناهانی که مانند خون قرمزند” یاد کرده است. در آغاز این شعر می بینیم که بوسیدن لب معشوق همانا و شروع شدن فراق و دورشدن های مرحله به مرحله ای معشوق همانا . شاید این دور شدن نتیجه ی گناهی است که عاشق مرتکب آن می شود .
✓ در پایان این شعر ، آخرین ردپایی که از معشوق قابل مشاهده است فرو رفتن در دریاست . در فرهنگ نامه ی آقای محمد رکنی آمده است : دریا نماد بی شکلی ، حرکت بی پایان ، مرگ و تولد دوباره و ابدیت است . عارفان هم دریا را رمزی از وجود واحد دانسته اند .
✓ در پایان همراه با شما فرهیختگان دل می سپاریم به شنیدن این ترانه ی عامیانه که به قول آقای صادق هدایت می تواند دوشادوش غزل های مشهور فارسی خود نمایی کند .
احمد آذرکمان ۱۳۹۵/۱۱/۴
@farhangema110
فرهنگ ما:
هر لحظه به شکلی بُتِ عَیار برآمد
دل بُرد و نهان شد .
(مُستزادی منسوب به مولانا)
همسفره ای هایِ فرهنگ دوست درود . درود و بسیار درود .
آقای صادق هدایت (ترانه یا شعرهای عامیانه) را صدای خانگی هر ملتی دانسته و به نوعی آن را مادر ادبیات به شمار آورده است . اکنون در فرصت پیش رو به واکاویِ یکی از این شعرها می پردازم .
دیـشـب کـه بارون اومـد
یـــارم لـــبِ بـون اومــد
رفـــتــم لـــبــش بــبـوسـم
نـازک بــود و خــون اومــد
خونــش چکید تو باغــچـه
یه دســــتــه گــُل در اومـد
رفـتـــم گــُلـش بـچــیــنـم
پــرپــر شـــد و ور اومــــد
رفــــتــم پــرپــر بــگـیـرم
کـفـتـر شـد و هــوا رفت
رفـــتــم کـــفـتـر بــگیـرم
آهـــو شــد و صحرا رفت
رفـــتــــم آهـــو بــگــیرم
ماهــی شـد و دریا رفـت
✓ معشوق در این شعر عامیانه هم مانند معشوقِ غزل های مشهور شعر فارسی (دست نیافتنی) است چرا که عاقبت در دریا فرو می رود و از چشم عاشق (پنهان) می شود .
✓ فضای توصیقی شعر با بارش(باران) آغاز می شود . در فرهنگ نامه ی آقای محمد رکنی یکی از معنی هایی که برای نماد باران آمده است (باروری) است . همان طور که می بینیم در آن شب بارانی ، آن خون چکیده از لب یار ، یک بار باعث رویش گُل و بار دیگر باعث به وجود آمدن کفتر ، آهو و ماهی می شود .
✓ معشوق دایم لباس عوض می کند و به شکل های مختلفی خود را به عاشق می نماید . ما ابتدا هستی معشوق را در قالب یک لب خونی می بینیم سپس به شکل یک دسته گُل و بارهای دیگر به شکل کبوتر ، آهو و ماهی . عارفان هم همه ی هستی را سایه ای از یک وجود واحد می دانند و باور دارند که همه ی موجودات تجلی آن ذات یگانه اند ، نه این که همه چیز خدا باشد . بابا طاهر می فرماید : به صحرا بنگرم صحرا تُه وینم/ به دریا بنگرم دریا تُه وینم/به هر جا بنگرم کوه و در و دشت/نشانِ روی زیبای ته وینم .
✓ جالب دقت است که در این شعر ، رخ نمایی های معشوق در پدیده های طبیعت صورت می گیرد و آخرین آن ها که ژرف ترین آن هاست دریاست .
✓ در آغاز این شعر چیزی که بعد از تکرار قطره های باران جلوه گر می شود (قرمزی خون) لب معشوق است . خانم منیره دانایی در کتاب روان شناسی رنگ ها نوشته است : " قرمز نماد قدرت و در شرق ، نشان (تولد دوباره) و در زبان آلمانی ، کلمهی قرمز با واژههای زندگی و خون هم ریشه است. تا مدتها قبل رنگ قرمز در کنار رنگ سیاه ، قدرت جادوگران را نشان میداد. پزشکان قدیمی برای بیرون آوردن انرژی منفی و شوم از خانه از رنگ قرمز استفاده می کردند . بومیان استرالیایی ، رنگ قرمز را نشانهی (باروری) میدانستند و سنگهایی به رنگ قرمز در مزارع خود پنهان میکردند تا تخمهایی که در زمین کاشتهاند ، بارور شوند و جوانه بزنند. در چین ، در مراسم جشن فرزند (تازه متولد) شده ، از تخم مرغ قرمز استفاده میکنند. در مذاهب یهودیت و مسیحیت ، رنگ قرمز یادآور (گناه) به ویژه گناهان شهوانی بوده است. پیامبر مسیحیان ، یوشع در کتاب مقدس از "گناهانی که مانند خون قرمزند" یاد کرده است. در آغاز این شعر می بینیم که بوسیدن لب معشوق همانا و شروع شدن فراق و دورشدن های مرحله به مرحله ای معشوق همانا . شاید این دور شدن نتیجه ی گناهی است که عاشق مرتکب آن می شود .
✓ در پایان این شعر ، آخرین ردپایی که از معشوق قابل مشاهده است فرو رفتن در دریاست . در فرهنگ نامه ی آقای محمد رکنی آمده است : دریا نماد بی شکلی ، حرکت بی پایان ، مرگ و تولد دوباره و ابدیت است . عارفان هم دریا را رمزی از وجود واحد دانسته اند .
✓ در پایان همراه با شما فرهیختگان دل می سپاریم به شنیدن این ترانه ی عامیانه که به قول آقای صادق هدایت می تواند دوشادوش غزل های مشهور فارسی خود نمایی کند .
احمد آذرکمان ۱۳۹۵/۱۱/۴
https://t.me/joinchat/AAAAAD_DiPAUBcI3abL57A
این شعر در وصف انسان کامل سروده شده است, بت امید ان روز که بتوانیم همگی انسان کامل را پیدا کنیم ,
کجایی ای دوست؟ای زیبا؟ای همه بود نبود از تو؟؟؟
این شعر در وصف انسان کامل سروده شده است, به امید ان روز که بتوانیم همگی انسان کامل را پیدا کنیم ,
کجایی ای دوست؟ای زیبا؟ای همه بود نبود از تو؟؟؟
سلام ..زیبایی اشعار دلالت بر یک روح در بدن ها دارد ولی ان روح چیزی نیست جزء انسان کامل …….
اصلا وجود چیست که دم از وحدت وجود میزنیم
سلام.
حالم خوب شد وقتی این ابیات را خواندم.
خیلی خوب….
این شعر بهیچ وجه از مولانا نیست.. و در آثارش وجود ندارد…و با روح افکار و کلام مولانا فاصله زیادی دارد..
بنده ظرف این ۵ سال بیش از ۱۲۰۰ شعر و غزل جعلی در فضای مجازی گروهها کانالها و…اینترنت دیده ام که بنام مولانا نشر داده اند . که باعث تخریب چهره این شگفتی تبار انسانی شده و میشود… دوستان همیشه به کتب کاغدی یا نرم افزاری مولانا مراجعه فرمایید یا فقط سایت گنجور…
اینترنت و فضای مجازی پر است از جعل و دروغ… سپاس..
سلام
بسیار زیباست، ممنون
براى فهم بهتر اینگونه اشعار شنیدن برنامه هاى ریستارت از جناب سید حسینى را پیشنهاد می کنم.
انشالله بت عیار را بیابیم
اصولا ما تاریخ را میخوانیم براى اینکه از اشتباهات گذشتگان درس عبرت بگیریم و زندگى ما با تجربیات گذشتگان تکامل یابد
اینکه حضرت مولانا و یا هر شاعر دیگرى این شعر زیبا ودلنشین را سروده قطعا از این بیان شیوا، تجربیات براى آیندگان ودرس زندگى خواهد داشت
بت عیار الان به چه لباس و به چه شکلی بین ماست؟
ای خدا به من راه بده وقتی میفهمم
چونکه یکها محو شد آنک تویی
سلام به همه عزیزان
چه آن عزیزانی که از دید عرفانی و حقانی به شعر حضرت مولانا نگریستند و با گوش جان آنرا نیوشیدند و بر جریده دل ثبت کردند و چه بزرگوارانی که در دفاع از احکام اسلامی با دید دیندارانه خود منکر ابیات شدند .
تردیدی نیست که اگر با دید صرف تقید مذهبی به موضوع نگریسته شود ، خوب انتظار دیگری نیست . چراکه مفاهیم مذهبی الفبای دین است و عرفان مغز و میوه آن .
“صراط المستقیم جز علی نیست”
و قطعا کسانی که به مغز دست یافته اند هیچگاه از درخت و پوسته که محافظ است دور نبوده و همیشه وابسته به آن هستند . ولی بسیارند عزیزاند که هنوز در میوه ثمر و فایده دین قدم برمی دارند و مقید به حفظ شعایر دینی که بسیار پسندیده است .
هدف از دین و دینداری همانا رسیدن به ولایت حضرت علی بن ابیطالب است و بس .
در پاسخ راهگشا به این عزیزان اشاره دارم به حدیث گهربار معرفت به نورانیت حضرت بوتراب ، ماهیت ذات مطلق ، مظهر العجائب و الغرائب ، فاطرالسموات والأرض حضرت علی بن ابیطالب که خود در پاسخ این عزیزان همه چی را فرموده اند و نیازی به مجادله نیست .
کسانی که تمایل دارند متن عربی و ترجمه فارسی این حدیث به راحتی در اینترنت قابل دسترسی است . اما از این جهت که عرایض کامل گردد قسمتی از آنرا در همین متن قرار میدهم .
یاعلی مدد
پیامبر اکرم(ص) در روایتی به حضرت امیرمؤمنان(ع) میفرمایند:
«یا علیُّ کنت مع الآنبیاء سرّاً و معی جهراً…؛
یا علی! تو با همه پیامبران بودی و با من ظاهر شدی. ای علی جان! تو با همه پیامبران گذشته به صورت پنهان همراه بودی؛ ولی با من آشکارا همراه شدهای.»
با توجّه به روایتی که خواندیم، میگوییم که در طول تاریخ، دست ولایت حضرت علی(ع) همه پیامبران را در مسیر رسالتشان یاری و نصرت نموده است. صاحب ولایت الهی، یعنی ولیّ الله، حضرت علی(ع) میباشند و ما هر روز بر این موضوع، در اذان شهادت دادهایم که «اَشهد انَّ علیًّ ولیُّ الله». یکی از مقولههایی که به طور کامل تحت کنترل و سیطره امیرمؤمنان(ع) قرار دارد، ولایت است و خداوند قادر متعال، تمام ولایت را از سرچشمه تا آخرین نقطه در اختیار و تحت فرمان ایشان قرار داده است. بشر و تاریخ باید رو به جلو حرکت داده شود تا به نقطهای که مقصد همه انبیا و ولایت خدا بوده است، برسد.
محمّدبن صدقه نقل میکندکه:
شنیدم اباذر غفاری از سلمان فارسی پرسیده بود: معرفت امام امیرالمؤمنین(ع) به نورانیّت چگونه است؟ سلمان گفت: با هم برویم از خود مولا سؤال کنیم. خدمت امیرالمؤمنین(ع) آمدیم. پس ایشان را نیافتیم.
مدّتی منتظر شدیم تا آمد. سؤال فرمودند: «برای چه آمدهاید؟» گفتیم: آمدهایم، بپرسیم شما را چگونه با نورانیّت میتوان شناخت؟ فرمودند:
«مرحبا به شما دو دوست متعهّد که در راه دین کوتاهی ندارید! به جان خود سوگند یاد میکنم! که این مطلب بر هر مرد و زن مؤمنی واجب است.» آنگاه فرمودند:
«سلمان و اباذر!» گفتیم: بفرمایید یا امیرالمؤمنین! فرمودند:
«ایمان شخص کامل نمیشود؛ مگر مرا به کنه معرفت با نورانیّت بشناسد. وقتی به این صورت شناخت، آنگاه خدا دلش را با ایمان آزمایش نموده و به خاطر اسلام، به او شرح صدر عنایت کرده و در این صورت است که عارف و بینا و مستبصر میشود و هرکه کوتاهی از این عرفانبنماید، در حال شکّ و ارتیاب است. سلمان و اباذر! شناخت با نورانیّت، شناخت خدا است و شناخت خدا، معرفت من است با نورانیّت. این است همان دین خالص که خداوند میفرماید:
«وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفاءَ وَ یُقِیمُوا الصَّلاهَ وَ یُؤْتُوا الزَّکاهَ وَ ذلِکَ دِینُ الْقَیِّمَهِ.»۱
به آنها دستور داده نشده است؛ مگر اینکه ایمان به نبوّت حضرت محمّد آورند که همان دین حنیف محمّدی ساده است. این قسمت آیه «وَ یُقِیمُوا الصَّلاهَ» هرکس اقامه ولایت مرا کرده باشد، نماز را به پای داشته است. به پا داشتن ولایت من دشوار و سنگین است و تاب آن را ندارد؛ مگر فرشته مقرّب، پیامبر مرسل یابنده مؤمنی که خدا دلش را به ایمان آزمایش کرده باشد.
اگر فرشته، مقرّب نباشد، تاب تحمّل آن را ندارد و پیامبر نیز اگر مرسل نباشد، تاب تحمّل ندارد و مؤمن هم اگر مورد آزمایش و اعتماد نباشد، تاب آن را ندارد.»
گفتم: یا امیرالمؤمنین! مؤمن کیست و حدّ و نهایت ایمان چیست تا بتوان او را شناخت؟ فرمودند: «یا ابا عبدالله!» عرض کردم: بلی. ای برادر پیامبر! فرمودند:
«مؤمن امتحان شده کسی است که هر چه از جانب ما به او برسد، دلش برای پذیرش، وسعت دارد و شکّ و تردید در آن ندارد.
بدان اباذر! که منبنده خدا و خلیفه بربندگانم. ما را خدا قرار ندهید؛ ولی در فضل ما هرچه میخواهید، بگویید؛ باز هم به کنه فضل ما نخواهید رسید و نهایت ندارد؛ زیرا خداوند تبارک و تعالی به ما بیشتر و بزرگتر از آنچه ما میگوییم و شما میگویید یا خطور به قلب یکی از شما نماید، عنایت فرموده است. وقتی ما را اینطور شناختید، آن وقت مؤمن هستید.»
سلمان گفت: عرض کردم: ای برادر پیامبر! هر کسی نماز به پا دارد، ولایت تو را به پا داشته است؟ فرمودند:
«آری. دلیل این مطلب آیه «قرآن» است:
«وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ وَ إِنَّها لَکَبِیرَهٌ إِلَّا عَلَی الْخاشِعِینَ؛۲
از صبر و نماز کمک بگیر و آن سنگین و دشوار است؛ مگر برای خشوعکنندگان.»
صبر، پیامبر است و نماز، اقامه ولایت من است؛ به همین جهت خداوند میفرماید: «إِنَّها لَکَبِیرَهٌ» و نفرموده «إِنَّهما لَکَبِیرَهٌ». آن دو سنگین هستند؛ چون حمل ولایت سنگین است؛ مگر برای خاشعان که آنها شیعیان بینا و روشنند؛ زیرا صاحب عقاید از قبیل مرجئه، قدریه، خوارج و دیگران، از قبیل ناصبیها به نبوّت حضرت محمّد(ص) اقرار دارند و در این مورد، اختلافی ندارند؛ ولی درباره ولایت من اختلاف دارند و منکر آن هستند؛ مگر تعداد کمی و آنها کسانی هستند که خداوند در قرآن، ایشان را توصیف نموده است: «إِنَّها لَکَبِیرَهٌ إِلَّا عَلَی الْخاشِعِینَ».
در جای دیگر، قرآن درباره نبوّت حضرت محمّد(ص) و ولایت من میفرماید: «وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَهٍ وَ قَصْرٍ مَشِیدٍ.»۳ قصر، محمّد(ص) است و «بِئْرٍ مُعَطَّلَهٍ» [؛ چاه واگذارشده] ولایت من است که آن را رها کرده و منکر شدهاند. هرکه اقرار به ولایت من نداشته باشد، اقرار به نبوّت پیامبر برای او سودی نخواهد داشت. این دو با هم قرین و همراهند؛ زیرا پیامبر اکرم(ص)، نبیّ مرسل و امام مردم است. پس از او، علی امام مردم و وصیّ محمّد است؛ چنانچه پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «أنتَ مِنّی بِمَنزلهِ هارونَ مِن موسَی إلّا انَّه لا نَبیّ بَعدی».
اوّل ما محمّد، وسط ما محمّد و آخر ما محمّد نام دارد. هرکس معرفت مرا کامل داشته باشد، بر دین، قیّم و استوار است؛ چنانچه در این آیه میفرماید: «وَ ذلِکَ دِینُ الْقَیِّمَهِ.»۴ این مطلب را به توفیق خدا و کمک او توضیح میدهم.
اینک میگویم، سلمان و اباذر! من و محمّد یک نور از نور خداوند بودیم. خداوند به آن نور دستور داد که دو قسمت شود. به نیمی از آن فرمود: محمّد باش و به نیم دیگر فرمود: علی باش. به همین جهت، پیامبر اکرم(ص) فرمودهاند: «عَلِیٌّ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ عَلِیٍّ وَ لَا یُؤَدِّی عَنِّی إِلَّا عَلِی؛ علی از من و من از علی هستم و این کار را نمیتواند انجام دهد؛ مگر علی.» ابابکر را با سوره برائت به «مکّه» فرستادند. جبرئیل نازل شد و گفت: «ای محمّد! خداوند میفرماید، باید این کار را تو انجام دهی یا مردی از خودت.» آنگاه مرا فرستاد تا از ابابکر بگیرم. پس، از او گرفتم؛ امّا او ناراحت شد. از پیامبر اکرم(ص) پرسید: آیا در این مورد، آیه «قرآن» درباره من نازل شده؟ فرمودند: «نه؛ ولی نباید این کار را انجام دهد؛ مگر من یا علی.» سلمان و اباذر! اینک فکر کنید کسی که صلاحیّت نداشته است که چند آیه را از جانب پیامبر به مردم برساند، چگونه صلاحیّت برای امامت دارد؟ من و پیامبر(ص) یک نور بودیم. او محمّد مصطفی گردید و من وصیّ او علیّ مرتضی شدم؛ محمّد، ناطق شد و من، ساکت. باید در هر زمان ناطق و صامتی باشد. سلمان! محمّد منذر است و من هادی.
این است معنی آیه «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ.» پیامبر اکرم(ص) منذر است و من هادی [و این آیه را تلاوت فرمودند:]
«اللهُ یَعْلَمُ ما تَحْمِلُ کُلُّ أُنْثی وَ ما تَغِیضُ الْأَرْحامُ وَ ما تَزْدادُ وَ کُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ الْکَبِیرُ الْمُتَعالِ سَواءٌ مِنْکُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّیْلِ وَ سارِبٌ بِالنَّهارِ لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللهِ.»۵
در این هنگام، علی(ع) دست خود را بر دست دیگر زده و فرمودند:
«محمّد، صاحب جمع است و من صاحب نشر؛ محمّد صاحب بهشت است و من صاحب جهنّم؛ به جهنّم میگویم این را بگیر و این یک را واگذار. محمّد صاحب مکان است و من صاحب ریزش و من صاحب لوح محفوظم که خدا به من آنچه در لوح است، الهام نموده است.
سلمان و اباذر! محمّد یس و قرآن حکیم است؛ محمّد «ن و القلم» است و «طه ٭ ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی.»۶ محمّد صاحب دلالات است و من صاحب معجزات و آیات. محمّد، خاتم النّبیین است و من خاتم الوصیّین و او صراط مستقیم است و من «النَّبَإِ الْعَظِیم ٭ الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ.»۷ هیچکس اختلاف ندارد؛ مگر درباره ولایت من. محمّد، صاحب دعوت است و من صاحب شمشیر. محمّد، پیامبر مرسل است و من صاحب امر پیامبرم. خداوند میفرماید: «یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلی مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ.»۸ او روح الله است که آن روح را عطا نمیکند و القا نمینماید؛ مگر بر ملک مقرّب، پیامبر مرسل یا وصیّ برگزیده. به هر کس این روح را عنایت کند، او را از مردم جدا نموده و به او قدرت، تفویض کرده و مرده زنده میکند. از گذشته و آینده اطّلاع دارد. از مشرق به مغرب و از مغرب به مشرق، در یک چشم به هم زدن میرود. از دلها و قلبها خبر دارد و آنچه در آسمانها و زمین است، میداند. سلمان و اباذر! محمّد همان ذکری است که در «قرآن» فرموده: «قَدْ أَنْزَلَ اللهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً رَسُولًا یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِ اللهِ.»۹ به من علم مرگ و میرها و بلاها و فصل الخطاب [در هرجا چه باید گفت و هر مسئله چه جوابی دارد] دادهاند و به من علم قرآن و آنچه تا قیامت اتّفاق خواهد افتاد، واگذاردهاند. محمّد حجّت را تعیین نمود تا برای مردم حجّت باشد و من، حجّه الله شدم. خداوند به من مقامی عنایت کرده که برای هیچیک از گذشتگان و آیندگان، چه پیامبر مرسل و چه فرشته مقرّب قرار نداده است.
سلمان و اباذر! منم آن کسی هستم که نوح را به دستور خدا در کشتی بردم؛ من یونس را به اجازه خدا از شکم نهنگ خارج کردم؛ من به اجازه خدا موسی را از دریا گذراندم؛ من ابراهیم را از آتش نجات دادم؛ به اجازه خدا، من نهرها و چشمههایش را جاری و درختهایش را کاشتم.
من عذاب یوم الظلّه هستم [شاید منظور قیامت باشد]. من فریاد میزنم از مکان نزدیکی که تمام جنّ و انس، آن را میشنوند و گروهی میفهمند. من با هر گروهی، چه ستمگران چه منافقان به زبان خودشان صحبت میکنم. من آن خضرم که دانشمند همراه موسی بود؛ من معلّم سلیمانبن داوودم و من ذوالقرنین و قدرت اللهام.
سلمان و اباذر! من محمّد و محمّد منم؛ من از محمّدم و محمّد از من است. خداوند در این آیه میفرماید:
«مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لایَبْغِیانِ.»۱۰
سلمان و اباذر! مرده ما نمرده و غایب ما دور نشده و کشتههای ما هرگز کشته نشدهاند.
سلمان و اباذر! مرده ما نمرده است و غایب ما دور نشده و کشتههای ما هرگز کشته نشدهاند.
سلمان و اباذر! من امیر هر مرد و زن مؤمنم. چه گذشتگان چه آیندگان، مرا با روح عظیم تأیید کردهاند. من یکی ازبندگان خدایم. مبادا ما را خدابنامید! درباره فضل ما هر چه مایلید، بگویید. پس هرگز به کنه فضل ما نخواهید رسید و حتّی مقداری از یک دهم آن را نمیتوانید، بیان کنید.
چون ما آیات و دلایل خداییم و حجّت و خلیفه و امین و امام و وجهالله و عینالله و لسانالله هستیم، به وسیله مابندگان خدا عذاب و پاداش داده میشوند. ما را از میانبندگان خود پاک نموده و انتخاب کرده و برگزیده است. اگر کسی بگوید به چه جهت و چگونه هستند و در کجایند که چنین شدهاند؟ کافر و مشرک میشود؛ زیرا از آنچه بیان کردم و تفسیر نمودم و شرح دادم و روشن کردم و استدلال نمودم [کاملتر و بهتر] نیابد. او مؤمنی است که قلبش برای ایمان آزمایش شده و سینهاش برای اسلام وسعت یافته است. او عارف روشنبین است که به هدف رسیده و کامل شده و هر کس شک نماید، دشمنی ورزد، منکر شود، متحیّر باشد و تردید نماید، او مقصّر و ناصبی است.
سلمان و اباذر! من به اجازه خدا زنده میکنم و میمیرانم. من به شما خبر میدهم، چه میخورید و چه در خانههای خود ذخیره کردهاید. به اذن خدا من از دلهای شما مطّلعم و ائمّه از اولادم نیز همین کارها را میکنند و این اطّلاعات را دارند؛ هر وقت بخواهند و اراده کنند؛ چون ما همه یکی هستیم. اوّل ما محمّد، آخر ما محمّد و وسط ما محمّد است. همه ما محمّدیم. بین ما جدایی نیندازید. ما وقتی بخواهیم، خدا میخواهد و وقتی نخواهیم، خدا نمیخواهد. وای بر کسی که منکر فضل و امتیازات و الطافی که خدا به ما عنایت کرده است، باشد! زیرا هرکس که منکر یکی از چیزهایی باشد که خدا به ما عنایت کرده، منکر قدرت خدا و مشیّت او درباره ما است. سلمان و اباذر! خدا به ما چیزهایی داده که بزرگتر، عظیمتر و عالیتر از همه اینها است.»
پرسیدیم: چه چیز به شما داده که بهتر از همه اینها است؟ فرمودند:
«ما را از اسم اعظم مطّلع نموده است که اگر بخواهیم، آسمانها و زمین و بهشت و جهنّم را از جای بر کنیم، به آسمان ببریم و به زمین بزنیم. به مغرب و مشرق میرویم و منتهی به عرش میشویم. در آنجا مینشینیم؛ در مقابل خدا و همه چیز مطیع ما هستند؛ حتّی آسمانها و زمین و شمس و قمر و ستارگان و کوهها و درختها و جنبندگان و دریاها و بهشت و جهنّم. خداوند این مقام را به واسطه اسم اعظم که عنایت نموده، بخشیده است. با تمام این امتیازات، ما غذا میخوریم و در بازارها راه میرویم و این کارها را به امر خدا انجام میدهیم. مابندگان گرامی خدا هستیم که در مقابل او اظهار نظر نمیکنیم و به دستورش عمل مینماییم.۱۱
ما را بر بسیاری ازبندگان مؤمنش، معصوم و پاک قرار داده و برتری بخشیده است. ما میگوییم: «الْحَمْدُلله الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللهُ» خدا را ستایش! که ما را به این مقام هدایت نموده که اگر او راهنمای ما نبود، به این مقام راه نمییافتیم و عذاب بر کافران که منظور، منکران الطاف خدا به ما هستند، ثابت است.
سلمان و اباذر! این است معرفت من به نورانیّت. وقتی کسی مرا با این مقام شناخت، روشنبین و به هدفرسیده کامل است که در دریای علم فرو رفته و به مقام فضل رسیده و مطّلع بر سرّی از اسرار و گنجینه علوم خدا شده است.»
در روایت آمده است که حضرت امیر(ع)، همه آن امور عجیب را با اذن الهی و توسط ولایت خود، رهبری مینمایند و به پیش میبرند. ایشان میفرمایند:
«منم آنکه به امر ربّم دریا را بر موسیبن عمران شکافتم. منشأ قوای موجود در عصای موسی که رود خروشان «نیل» را به اذن پروردگار میشکافد، من هستم.»
ظاهراً این عصا که موسی(ع) مأمور به کارگیری آن در حرکت دادن قومش شده است نیز درجهای از درجات ولایت امیرمؤمنان(ع) است و اینک موسی(ع) باید به مدد ولایت الهی حضرت امیرمؤمنان(ع)، هدایت الهی را در زمان و محدوده مأموریّت خود جاری کند.
اوست سرّ اسم اعظم، واقف است او بر امور
راز پنهان در عصای پنجه موسی علیست
همین مجرای ولایت و همین وجه ولایت، یعنی این عصا در جایی، دوازده چشمه از سنگ جاری میکند! و در جایی دیگر، همه جادو و سِحرِ ساحران را میبلعد و نابود میکند! و در جایی دیگر، دریای خروشانِ غیرقابل عبور را برای مؤمنان میشکافد تا در امنیّت و سلامت عبور کنند!۱۲
پینوشتها:
۱٫ سوره بیّنه، آیه ۵٫
۲٫ سوره بقره، آیه ۴۵٫
۳٫ سوره حج، آیه ۴۵٫
۴٫ سوره بینه، آیه ۵٫
۵٫ سوره رعد، آیه ۷٫
۶٫ سوره طه، آیات ۲ ـ ۱٫
۷٫ سوره نبأ، آیات ۲ ۳٫
۸٫ سوره مؤمن، آیه ۱۵٫
۹٫ سوره طلاق، آیات ۱۱ ـ ۱۰٫
۱۰٫ سوره الرّحمن، آیات ۲۰ ـ ۱۹٫
۱۱٫ هذا کنایه عن شده قربهم و عظم منزلتهم عندالله، أو کنایه عن احاطتهم العلمیه بامور السماوات و الارضین بافاضه الله تعالی ایاهم أو قدرتهم بها و مطاعیتهم عندها.
۱۲٫ «بحارالأنوار»، ج ۲۶، ص ۵٫
✅امام علی (ع) برای همه است حتی مسیحیت
🔸دکتر جورج جرداق که بزرگترین انسانی است که علی را به بشریت امروز شناسانده است در کتاب “الامام علی ،صورت العداله الانسانیه ” می گوید ای روزگار کاش می توانستی همه استعدادهایت را در خلق یک انسان بزرگ نبوغ بزرگ و قهرمان بزرگ جمع می کردی و یک بار دیگر به جهان ما یک علی دیگر می دادی
🔹نویسنده این کتاب یک طبیب مسیحی است و این نشان می دهد که علی تنها در چهارچوب یک فرقه ارزیابی نمی شود بلکه هر انسانی که به مفاهیم انسانی معتقد است به علی معتقد است و هر عصری و هر نهضتی که به این ارزش ها معتقد است و برای این هدف ها مبارزه می کند به شناخت علی نیازمند است و مسلما وقتی که او را شناخت به او عشق می ورزد و این عشق بزرگترین نیروی محرک و بزرگترین قدرت نجات دهنده انسان می شود
📚چه نیاز به علی است صفحه ۴
اندیشه دکتر علی شریعتی
خدا لعنتش کنه عین کفر گفته
باز ممنون
برای کسی که کامنت بالا رو گذاشته متاسفم.(حسین)
لطفا برای درک بیشتر و دقیق تر و عمیق تر به برنامه علمی عرفانی ری استارت قسمت ۱۰۶ مراجعه بفرمایید.خطرناک ترین برنامه بعد از ۷۰۰ سال و معجزه ۷ قرن گذشته با اجرای سید محمد حسینی و نویسندگی عطار خیام مولانا حافظ سعدی فردوسی تولستوی مندلیف گوته عزیزالدین نسفی شیخ خرقان خواجوی کرمانی و صدها عارف و فیلسوف و صوفی بزرگ تاریخ.
آدرس تلگرام
@semahos
اصلاحیه کامنت بالا.قسمت ۱۰۵ ری استارت صحیح میباشد.
همه عرفا و اهل تصوف وحدت وجودی هستند نه کثرت وجودی … مولانا حافظ سعدی شیخ خرقان و دیگر بزرگان عرفان ب این حقیقت پی بردند و یافتند و دیدند ، باشد ک ماهم بیابیم و ببینیم…
من نمی دونم چرا بعضی هنوز مثل کبک سرشان را زیر برف پنهان می کنند و چشم از حقیقت بسته اند و هر گاه کسی صریح و واضح اسرار را بیان می کند سعی به انحراف سخن وی داشته و دارند و عجب آن که در طول تاریخ بوده اند و هستند!! و اگر مولانا اکنون زنده بود ! می گفتند نظر جنابتان این است نه آن که اصرار بر فهماندن آن دارید!!
السلام
اما وحدت وجود، حرف عامیانه نیست که برای تشریح هرچیزی سریع ازآن استفاده کرد، اینها مطالب محترمی هستند.
درباره این شعر، آسمان وریسمان بافتن لازم نیست،لب کلام آنست که حقیقت واحدی بود که هریک از اولیاء الهی را برامورشان برانگیخته میکرد، اما بنا به اقتضاءات زمان در هربرهه شکلی داشت.
دیده بصیر در پی مشاهده هریک ازین ماجراها باید که متوجه حقیقت پشتش باشد.
والسلام
خیلی دنبال این متن بودم برای سایتم تشکر
اول علی اخر علی
این شعر از هرکه باشد مفهمومی بسیار ژرف و عمیق دارد. آنقدر ژرف که کمتر کسی به کنه آن میرسد. البته جناب مولانا از این دسته اشعار زیاد دارد. بهر حال اینگونه اشعار حکایت از آن دارد که انبیای الهی همه شئنی از شئونات کاملترین انسان را دارا میباشد و همگی فانی در ذات انسان کامل اند و انسان کامل فانی در ذات الله است. موجودی که به مقام فناء در ذات الله برسد ، وجودش بسته بوجود الله بوده و ازلی و ابدی میگردد. چنین وجودی که از آن به صادراول یا عقل اول هم یاد میگردد، تمام مراتب نازلتر خلقت را در خود جای میدهد و یا بعبارت دیگر تمام مخلوقات (از انسان و حیوان تا ملائک و عوالم مختلف از ملک تا ملکوت) همه طفیلی وجود او هستند. این موضوع برای عرفایی مثل موالنا کاملا مشهود بوده است.
این شعر از هرکه باشد مفهمومی بسیار ژرف و عمیق دارد. آنقدر ژرف که کمتر کسی به کنه آن میرسد. البته جناب مولانا از این دسته اشعار زیاد دارد. بهر حال اینگونه اشعار حکایت از آن دارد که انبیای الهی همه شئنی از شئونات کاملترین انسان را دارا میباشند و همگی فانی در ذات انسان کامل اند و انسان کامل فانی در ذات الله است. موجودی که به مقام فناء در ذات الله برسد ، وجودش بسته بوجود الله بوده و ازلی و ابدی میگردد. چنین وجودی که از آن به صادر اول یا عقل اول هم یاد میگردد، تمام مراتب نازلتر خلقت را در خود جای میدهد و یا بعبارت دیگر تمام مخلوقات (از انسان و حیوان تا ملائک وحتی عوالم مختلف از ملک تا ملکوت) همه طفیلی وجود او و نازل گشته وجود او هستند. این موضوع برای عرفایی مثل مولنا کاملا مشهود بوده است.
اشعار مولانای بلخی رومی حس عجیبی میده بر آدم.
این مستزاد را کامل نیاورده اید :
گاهی به تگ کهگل فخار فرو رفت
غواص معانی
و ….
هموطن سپاه پاسداران جمهوری تروریستی اسلامی هزاران سایت دارند ک هدفشون جعل اشعار و ایجاد شبهه به قول خودشون و تپاندن عقاید خودشون در لابلای مطلب به صورت زیرپوستی می باشد
شک نکنید اگر این سایت شخصی بود بخاطر مبارزه با عرفان و تصوف سایت رو میبستن یا فیلتر میکردن زیرا ک جمهوری اسلامی دشمن تصوف و عرفان هست شک نکن هموطن
برای شناخت بیشتر تصوف و عرفان به تنها مرجع حقیقی و راستین اون یعنی ری استارت رجوع کنید
@semahos کانال تلگرام ری استارت
به کارگردانی سید محمد حسینی و نویسندگی عرفای بزرگی همچون عطار مولانا شمس سعدی حافظ فردوسی محمود شبستری و …
تناقض ظاهری در میان اثار مولوی مشهود است مانند شخصیت پیچیده خود وی.عجیب است که دراشعارش از اموزه های یونانی ویا یهودی که در زمان اموی وعباسی در بین مسلمانان به عنوان اعتقاد وباور دینی رایج شد زیاد وجود داره تعداد هم انقدرکافی هست که نمیشه گفت بعدن به اشعار اضافه شد.مثل بدن جسمانی برای خدا.دیدن خدا در لباس قرمز وانواع حلول وتناسخ وشرک انگاری.البته باید دقت داشت بیشتر موارد به وحدت گرایی اشاره داره اینکه انالاالله واناالیه راجعون.اگر دقت و دانش کافی نباشه به راحتی وحدت گرایی به تناسخ تعبیر میشود.ساده انگاریه اگه گمان کنیم مولانا به حلول جسمانی انبیا اعتقاد داشته بجای این باور که همه دنبال کننده یک هدف بودن.نور واحد در کلام معصومین در مورد پیامبر وامام ابدا اشاره ای به جسم واحد نداره.
سلام
تقدیم به تمام وحدت وجودیا
ذکر دلم مدح وثنای علیست
حال خوشم حال هوای علیست
ذات الهی چو مرا خلق کرد
هرچه به من داد ولای علیست
خلوت من جلوت من با علیست
دار وندارم همه یک یا علیست
یا علی
…………
به دوستانی که گوشو چشمشونو بستن
و نمیخواهند بفهمند
و جایگاه حق و حقیقت را نمیدانند
نادانند ….
(چراغی را که ایزد بر فروزد گر ابله پف کند ریشش بسوزد)
از حضرت حق خدای جانو خرد آرزوی موفقیت
و دیداره انسان کامل و مسند نشین بر حق زمان را دارم
این شعر از اون اشعاریه که سعی کردن سانسورش کنن
به همین خاطر اینجوری نوشتن و جا انداختن که شعر از کس دیگه ایه و به مولوی نسبت داده شده
در صورتی که شعر از مولویه
سلام زیاد زور نزند آدم های کال هرگز نمیرسن ب قول صوفی بزرگ عزیز الدین نسفی هر چیزی در این عالم نهایتی و غایتی دارد نهایت به این معنی که ب کمال رسیدن و غایت یعنی حریت و آزادی مثال میوه درخت سیب ک وقتی میرسه شیرین و آبدار میشه نیازی نیست ک کسی آون رو بچینه خودش رها میشه و میافتد . ب حضرت مولانا هر کس اشعار من رو نمیفهمد. تو م پندار ک من شعر ب خود میگویم تا ک هوشیارم و بیدار یک دم نزنم آگه این ی بیت رو هر کس فهمید مولانا رو میشناسه واالا اکثر ناس لا یشعرون
یک ری استارتی دقیقا میداند مفهوم این شعر چیست
در بیت دوم ویازدهم دقیقا شاعر گفت، در بیت دوم لباس جوانی و پیری همان جلوه های خداست خدا مرتب لباس عوض می کند یعنی
خدامرتب جلوه دارد جوانی انسان یک جلوه از خداست پیری یک جلوه از خداست و همینطور میانسالی و غیره این لباس عوض کردن و یا به عبارتی مرتب جلوه داشتن خدا در بیت یازدهم کاملا مشخص است شاعر می گوید در هر قرنی آمدن و رفتن که دیدی یعنی مردن زنده شدن انسان ها درختان گیاهان حیوانات و… همه جلوه های خداوند است که مرتب اینطور خداوند جلوه می کند در هر پیامبری در هر امامی به هر نوعی جلوه می کند در یکی مار شدن عصا در یکی اتش را گلستان می کند و…. همه جلوه هایی از خداوند است بنابراین شعر این را میرساند که خداوند در هر لباسی (جلوه ای) ظاهر می شود و هر جلوه ای حقایقی را
را به ما نشان می دهد. باتشکر. درضمن در یک دیدگاهی از دیدگاه های بالا آیه :ما اوتیتم من العلم الا قلیلا را ترجمه کردند که تر جمه درستش این است: وجز اندکی از دانش ،به شما داده نشده است.
چون نور مه از شمس جدا هست و جدا نیست
عالم همه آیات خدا هست و خدا نیست
در آئینه چو بینی تو اگر صورت خود را
آن صورت در آئینه شما هست و شما نیست
عالم همه جا جلوه گه شاهد غیبی ست
او را نتوان گفت کجا هست و کجا نیست.
وقتی ما در عالم معنا میگیم الله، خوب این الله گفتن یک تجلی ظاهری هم باید داشته باشه
میگن بلال حبشی برده بود و ذکر أحد از سر زبونش نمی افتاد، یکی از اولین کارهایی که پیغمبر انجام دادن این بود که ابوبکر رو مأمور کردن تا بره و این برده رو از صاحب یهودیش بخره
تا اون کسی رو که صدا میزنه رو ببینه، چون با تمام وجودش میگفت أحد
دیدگاه حضرت مولانا زیباست و جامه به جامه تجلی ذات حق در دون های متفاوت.
دیدگاه گروه یارسان(اهل حق)
این شعر از حضرت مولاناست در قالب مستزاد هست چیز جدیدی نیست مولانا وحدت وجودی است واین مطالب توسط همه عارفان بزرگ گفته شده است وبا تایید ورد آن چیزی عوض نمی شود
..معلومه شعر مال کیه .. مال هرکی… ایندم نه نهان است ببین گر توبصیری از دیده باطن … او بود کزو اینهمه گفتار برامد در عشق نشان شد… میگه صاحب اینهمه گفتار هم خودشه… وحدت والوجود را وحدتی شناسد…
ما ری استارتیها و وحدت وجودیها عاشق انسان کاملیم زنده باد عشق
سلام
این مستزاد مولوی، کفر گویی و شرک عیانی است .
تجسم خداوند ان هم به صورت تناسخ از این قالب به آن قالب ،هم شرک است و هم کفر و با آموزه های دینی ما همخوانی ندارد.
خدا از سر این صوفی بگذرد که اشعار کفرآمیزی دارد.
علاوه بر اینکه خود صوفی بودن از دید مذهب شیعه و ائمه ضد ارزشی است.
پَس به هر دوری ولی قائم است
آزمایش تا قیامت دائر است
یکی از دوستان مدام تبلیغ “شات داون” می کنه.
اینجا هم ول کن ماهواره نیستن…
هر کجا که به منافع برخیها لطمه میخوره سریع منسوخ میکنند و نمیدانم این چه دردی است
با سلام و عرض ادب و احترام: خدمت شما بزرگواران اهل شعر وادب پس از حظ وافر از شعر به سخن و نظر عزیزان رسیدم در کمال احترام و ادب بنده متعجب شدم از جنگ لفظ و واژه در میان عزیزان وبه یاد داستان برخورد اول ابن عربی با ابن رشد افتادم … مگر نه این است که اصل بر وجود خالق است و ما بقی مخلوق پس چرا اینقدر در فرع مشغول شویم که از اصل دور بمانیم …آنچه مسلم است همه عزیزان از این شعر حظی برده اند چه شاعر مولانا خوانده شود چه غیر … بزرگواران اهل دل ، عشق به خدا مهم است نه ترتیب میخواهد نه آداب و رسوم بل ان زیبایی در کلام چه آهنگین چه نثر
، هرکس به زبانی صفت حمد تو گوید
بلبل به غزلخوانی و
قمری به ترانه …
باسپاس
باسلام خدمت دوستان عزیز.
اگر به معنی شعر خوب توجه داشته باشید که چه راضی پس آن است دیگر در مورد اینکه این شعر از کیست نمیگردید. که یکی هست……
بله مولای رومی خدا را تجسم کرده و این کفر است
حلول و اتحاد است که با توحیدی که اهل بیت معرفی کرده اند تناقض دارد.
این شعر اشاره به مقام حقیقت محمدیه و علویه داره که مقام حقیقت اسما و صفات است
وگر نه خداوند در مقام هوهوییت خود لایتغیر است و لا یتکرر و جنس و فصل ندارد باید به سوره توحید بیشتر تفکر کنید
این شعر و اساسا کلیه اشعار عرفای ایرانی در وصف الله یا همان انسان کامل که جلوه گر واقعی هو یا همان خدا میباشد و انسان کامل همان امام زمان است که هیچوقت غایب نبوده است و همیشه حی و حاضر است و با درخواست خالصانه و خودشناسی میتوان او را با چشم ظاهر دید و نیز در خواب هم میتوان دید ،،،این شعر مولانا واقعا عاشقانه سروده شده و هوش از سر میبرد ، به امید روزی که همه ما چشممان به جمال الله روشن شود و ما را نجات دهد.
انسان ایکه نان میخورد ومحتاج صد چیز است نعوذ باالله ادعای وحدت وجودی دارد که مفهوم آن خدا جلوه دادن بشر است واین عقیده مسلمان نیست بل وارداتی است که هندوئیزم ونصارا بنیان گذار ان است. اگر چنین است که همه یکی است ونهایت ان خدا است پس الله رازق است یا مرزوق؟ پس الله قوی است یا ضعیف؟ پس الله خالق است یا مخلوق؟ پس الله محتاج است یا بی نیاز؟ به چه کسی جنت میدهد؟ بخود؟ به چه کسی جزا میدهد؟ به چه کسی رحم میکند وبالای چه کسی قهر می شود ؟
نعوذ باالرحمن
بسیار خوشحالم که بسیاری از افراد ری استارت گوش داده اند
#تنها_راه_نجات
ولی عزیزان این شعر از شاگردان مولوی هست که به دیگران میگه که مولوی درست میگفته که مهمتر بحث اینه :
وحدت وجودی یعنی : که سراسر جهان و هرچه در اوست عکس یک پرتو ایست از رخ دوست
ما یک عدم داریم یا بقول بزرگان غایت و یک وصل داریم یعنی نهایت
ما توی این پرتو نور از هو هستیم که اون پرتو و منبع رو باید پیدا کنیم که بتونیم وصل بمونیم حالا ما بهش میگیم علی میگیم خدا چون هو از خودش بهش دمیده توجه کنیم که اون روح هو در ما نیست فقط در انسان کامله ما شامل فرگشتیم یک فرگشت از میل تکاملی به سمت هو ( از جمادی مردم و نامی شدم ) اون ایلیا به ما لطف کرده که میخواد ما به هو وصل باشیم
افراد دیگه هرچی میخوان بگن ، بگن پیامبر و امامان
چون اگه نتونیم پیدا کنیم به غایت میرسیم و از ما فقط یک اطلاعات باقی میمونه یک خاطره محصور زمان که چرا نتونستیم وصل شیم و برای همیشه (فیها خالدون ) عذاب میکشیم از این عدم و پوچی ( انرژی از بین نمیره از شکلی ب شکل دیگه منتقل میشه ) وقتی که اون پرتو به نهایت برسه یا بقول قران بزرگ انا الیه راجعون
زیاد هم تعصبی نباشیم عطار و سعدی و مولانا نوشته هاشون همش از کتابی هست که علی در زمان خودش ( قرآن ) تایید کرده نوشته قرآن هم وحدت وجودیه منافاتی نداره درگیر تعصب نشیم و حتما تمام قسمت ری استارت رو نگاه کنیم که نعمت بسیار بزرگیست
با سلام
لطفا دوستان گه زیاد نخورند. خفه بشن. و گوش بتپونند به اسرار مولوی. انسان کامل در همه ی ادوار وجود داره ولحظه ای نیست که دنیا بدون انسان کامل باشه.
پس به هردوری ولی ای قائم است آزمایش تا قیامت دائم است.
پس گه نخور بچه بشین پای حرف های بزرگان و خفه شو.هوی یابو. خفه بشین پای سخنان عطار-مولوی-بایزیدبسطامی-سعدی-شیخ خرقان-و….
یا علی گفتیم و عشق آغاز شد….
بسیار سپاسگزارم ،خیلی بدنبال ای اشعار میگشتم🙏💐
با احترام
صوفیه حوزوی!و خانقاهی بزرگترین و اصلی ترین مصداق اسطوره یونانی_رومیِ اسب تروا ، در جنگ تمدنهای بین امپراطوری شکوهمند ایران و راهزنان رومی در ایران است که هدفی جز ایران و ایرانی ستیزی و غارت و چپاول و فساد ندارند که ننگ مثنوی ملای رومی!_دقیق ترین و اصلی ترین ایین نامه همان راهزنان رومی است که خود مولوی هم به ان تصریح دارد -می گوید :من ان مولای رومی ام ! در رباعیات میگوید :گر عاشق روی قیصر روم شوی …ننگ مثنوی همان لجنزار آراسته و یکی از قرائت های افیونی و استثماری از دین است که رهبر فعلی ایران در سال ۱۳۸۶ در جمع شعرا و هنرمندان اعتراف میکند که کتاب مثنوی مولوی اصول اصول اصول دین ماست و این کلیپ در اینترنت موجود است
منظور از وحدت وجود دقیقا این است که مفهوم و معنای وجود یا هستی ،یک مصداق بیشتر ندارد و آن هم خود حق تعالی است و مابقی سایه و سراب !است تا به این نکته برسند که همه چیز خداست مخصوصا ما!!!!!!!!!!!!!!….مخصوصا مولوی و جامی و شبلی و بایزید و شمس و ….!!!!
اینجانب کاشف بت اصلی صوفیه هستم که ابن عربی در فص اول کتاب فصوص بصورت رمزی به ان اشاره کرده است …
بت اصلی و موهوم صوفیه مجعول توهمی ای است که به اسم کشف و شهود!! و نه برهان و دلیل ،لفظ جلاله الله را که در قرآن نام مبارک ذات حق تبارک و تعالی است را تنزل داده و بر روی سایه و فیض ذات حق تبارک و تعالی گذاشته اند و اسم تخصصی آن در بین خود انها عبارت است از فیض اقدس و یا راس فیض منبسط و گاهی به نام تعین ثانی و…
مولوی هم در مثنوی خودش به ان اشاره ای کرده و میگوید :خاک مارا ثانیا ! پالیز کن _ این عدم را بار دیگر چیز کن !!!
المائده
لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَهً لِّلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُم مَّوَدَّهً لِّلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَىٰ ذَٰلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا یَسْتَکْبِرُونَ
٨٢ . ﺑﻲ ﮔﻤﺎﻥ، ﺳﺮﺳﺨﺖ ﺗﺮﻳﻦ ﻣﺮﺩم ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺷﻤﻨﻲ ﺑﺎ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻳﻬﻮﺩﻳﺎﻥ ﻭ ﻣﺸﺮﻛﺎﻥ !ﺧﻮﺍﻫﻲ ﻳﺎﻓﺖ، ﻭ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺗﺮﻳﻦ ﻣﺮﺩم ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻭﺳﺘﻲ ﺑﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺧﻮﺍﻫﻲ ﻳﺎﻓﺖ ﻛﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻣﺎ ﻣﺴﻴﺤﻲ ﻫﺴﺘﻴﻢ. ﺍﻳﻦ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺮﺧﻲ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﺸﻴﺸﺎﻥ ﻭ ﺭﺍﻫﺒﺎﻧﻨﺪ، ﻭ ﺑﺪﺍﻥ ﺳﺒﺐ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﭘﺬﻳﺮﺵ ﺣﻖ ﺗﻜﺒﺮ ﻧﻤﻲ ﻭﺭﺯﻧﺪ.
الله لا اله الا هوالحی القیوم …
حسبی الله
پیج اینستاگرام
alirezaalamkhani
خطاب به شهباز مولا
دست مریزاد اجرتون با علی عالی اعلا
انشاالله سرپل صراط علی دستگیرت
مطالبتون بینظیر بود و قابل تعمق و تامل
بادقت تمام و دوبار خواندم و دلیلی شد بر اینکه مطالعه بیشتر انجام بدم در جلوه قدرت الهی در زمین یعنی علی (ع)🙏
سلام این شعر حتما برای مولانا است شک نکن.
بقول امیرالمؤمنین علی علیه السلام : انظر ما قال و لا تنظر من قال.
مهم نیست سراینده شعر کیه، مهم محتوای فوق عرفانی شعر هست که در سطح فهم حتی خواص هم نیست. بدون شک اشاره شاعر به شخص خاصی است و آن هم با دلایل و قراین فراوان حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام هست.
سلام
این خدای مولوی است وخلاف قران لست وکفر محض است چون قرا در معرفی خدا میفرماید لیس کمثله شی. با تشکر
این بیت
حقا که هم او بود کندر ید بیضا میکرد شبانی
در چوب شد و بر صفت مار برآمد
من جای دیگه جور دیگه دیدم
حقا که همو بود که میکرد شبانی
اندر ید بیضا گه چوب شد و بر صفت مار برآمد
مولانا جلال الدین محمد بلخی
افتخار تاجیک تباران افغانستان و تمام پارسی زبانان جهان
خود کوزه و خود کوزه گر و خود گل کوزه
خود رند سبو کش
خود بر سر آن کوزه خریدار برآمد
بشکست و روان شد
درود
درست نمیدانم این بیت هم از همین مستزاد است یا به استفبالش سروده شده است
باز هم درود ها نثارتان باد
خیلی وقت بود دنبال این مستزاد میگشتم
به لطف شما پیدایش کردم
با عرض حرمت
سلام و درود
این شعر بیان وحدت وجود به شکلی زیبا است
خداست که دارد این همه جلوه گری میکند و هر دم در لباسی نو ظاهر میشود
قیامت همه این جلوه ها جمع میشود در حضرت احدیت و مقام حضرت احدیت ظهور میکند
جناب مولوی در این شعر داره یان رو مورد خطاب قرار میده که سوفیسم زمانه هر وقت میمیره در لباسی دیگه در بدنی دیگه متولد میشه و به قول صوفیان امام مهدی همان صوفیسمی است که در زمان خودش ظهور خواهد کرد و روح این بزرگوار همان روحی است که در بدن حضرت آدم بوده است
آه چه شعر زیبایی است، خیلی ها خرسندم که از خطهٔ مولانای بزرگ هستم و اینجاست که معنی انسان را به بلندی های بلندی میبرد
دوستان فقط برنامه علمی عرفانی ری استارت حقیقتها رو بهتون میگه
((دولت در سایه و دولت در پرده ))
این شعر دقیقااا از اشعار مولانای جان و در مدح انسان کامل هستش انسان کاملی که هر دم در لباسی به جهان هستی میاد
الهی بتونیم این بت عیار پیدا کنیم
درود بر سید محمد حسینی