با من که به چشمِ تو گرفتارم و محتاج
حرفی بزن ای قلبِ مرا برده به تاراج
ای موی پریشانِ تو دریایِ خروشان
بگذار مرا غرق کند این شبِ مواج
با من که به چشمِ تو گرفتارم و محتاج
حرفی بزن ای قلبِ مرا برده به تاراج
ای موی پریشانِ تو دریایِ خروشان
بگذار مرا غرق کند این شبِ مواج
ای گل گمان مبر به شب جشن میروی
شاید به خاک مردهای ارزانیات کنند