طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد

طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد
در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد

منظر دیده قدمگاهِ گدایان شده است
کاخ دل در خور اورنگ شهی یابد کرد

روشنان فلکی را اثری در ما نیست
حذر از گردش چشم سیهی باید کرد

شب، چو خورشید جهانتاب نهان از نظر است
طیِ این مرحله با نور مهی باید کرد

خوش همی می روی ای قافله سالار به راه
گذری جانب گم کرده رهی باید کرد

نه همین صف زده مژگان سیه باید داشت
به صف دلشدگان هم نگهی باید کرد

جانب دوست نگه از نگهی باید داشت
کشور خصم تبه از سپهی باید کرد

گر مجاور نتوان بود به میخانه، ‹‹ نشاط ››
سجده از دور به هر صبحگهی باید کرد