ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست

شاعر: حافظ

ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست

شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست

هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد
در خرابات بپرسیدکه هشیار کجاست

آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست

هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامت گر بیکار کجاست

بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنش
کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست

عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو
دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست

ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست

حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست

آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت

شاعر: حافظ

آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت
آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت

تا رفت مرا از نظر آن نور جهان بین
کس واقف ما نیست که از دیده چها رفت

بر شمع نرفت از گذر اتش دل دوش
آن دود که از سوز جگر بر سر ما رفت

دور از رخ او دم به دم از چشمه ی چشم
سیلاب سرشک آمد و توفان بلا رفت

از پای فتادیم چو آمد غم هجران
در درد بماندیم چو از دست دوا رفت

دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت
عمری است که عمرم همه در کار دعا رفت

احرام چه بندیم؟ چو آن قبله نه این جاست
در سعی‌ چه کوشیم چو از کعبه صفا رفت

دی گفت طبیب از سر حسرت چو مرا دید
هیهات! که رنج تو ز قانون شفا رفت

ای دوست به پرسیدن حافظ قدمی‌ نه
زان پیش که گویند که از دار فنا رفت