گفتم که بر خیالت، راهِ نظر ببندم
گفتا که شبرو است او، از راهِ دیگر آید
گفتم خوشا هوایی، کز بادِ صبح خیزد
گفتا خنک نسیمی، کز کویِ دلبر آید
گفتم دلِ رحیمت، کِی عزمِ صلح دارد؟
گفتا مگوی با کس، تا وقتِ آن درآید
گفتم که بر خیالت، راهِ نظر ببندم
گفتا که شبرو است او، از راهِ دیگر آید
گفتم خوشا هوایی، کز بادِ صبح خیزد
گفتا خنک نسیمی، کز کویِ دلبر آید
گفتم دلِ رحیمت، کِی عزمِ صلح دارد؟
گفتا مگوی با کس، تا وقتِ آن درآید