بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی دردمند را
شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده ی سر در کمند را
بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت
اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست
دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت
تو آسمان آبی آرام و روشنی
من چون کبوتری که پرم در هوای تو
یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو
بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب
بیمار خنده های توام ، بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی ، گرم تر بتاب
سلام… یهو احساس کردم که به وبلاگ خودم وارد شدم…این شعر ها یه خورده آشنان (-؛
وبلاگ قشنگی دارید
in sher ba sedaye alireza ghorbani ta maghze ostekhane ensan nofooz mikone, emtehan konid
salam veblaget khayly ghashange sheraye bishtary az moshiry bezar mer30
می خواستم بدونم این شعر(اشتیاق) فریدون مشیری از کدوم کتابشه؟ میتونید راهنمائیم کنید؟
سلام.وبسایتتون خیلی خوب و مفیده.به کارتون ادامه بدین
خسته نباشید مرسی به خاطر این مطالب زیبا