مرا به آفتاب بسپار . . .
به آفتاب
که از زندگی سرشار است
و روی بام خانه ما
گنجشکهای عاشق را رسوا میکند
آه گنجشکها وسوسه ام میکنند
و عطر بهار دوردست
مثل حس پرواز
در سینه ام میخزد
پوستم یک کویر خشک است
پوستم عاشق افتاب است
مادرم میگفت:
<<تو طفل نا مشروعی
که در یک سپیده
از تماس نگاه افتاب
بازمین عاشق
بوجود آمدی>>
سرشار
شاعر: کافیه جلیلیان
سلام
وه چه خوشحالم که یافتمتان چه غرور انگیز
همین دوشنبه قبل بود که هرمزعزیز(هرمز علیپور) سراغتان را از من گرفت و من چه دلشکسته شدم که می بایست سکوت میکردم
از پدر پرسیدم او هم نمیدانست و ……
شاعرم اگر خدا بخواهد و ساکن جنوب(اهواز) – اصالت کرد دارم و از ایل زنگنه
همیشه شما را خوانده ام و شعرتان را دوست داشته ام.
امیدوارم جاوید باشی و همیشه.
به به -بسیار زیبا
باسلام بسیار عالی بود قبلا هم از اشعار زیبای شما محظوظ شده بودم . همیشه سرافراز و پایدار باشید . التماس دعا
خوب بود خوشحالم که موفق شدم کاریی از شما خونده باشم
با عرض معذرت از نظر نقد ادبی کار شما در حدی نبود که کتاب منتشر کنید
واقعا خوش حال شدیم کتاب رو خوندیم افرین به شما شاعران این مرز وبوم
به به.
خوب بود
سلام خانم جلیلیان یه کار پژوهشی در مورد شاعران آبادان مد نظرم می باشد لطفا جواب مرا بدهید تا بیشتر در این مورد توضیح داده و از شما کمک بگیرم با تشکر
یاد آن شرلی افتادم:)