من به خال لبت اى دوست گرفتار شدم

من به خال لبت اى دوست گرفتار شدم
چشم بیمــــار تــــو را دیــدم و بیمار شدم

فارغ از خود شدم و کوس اناالحق بزدم
همچــــو منصــور خــــــریدار سرِ دار شدم

غم دلدار فکنده است به جانم، شررى
کـــه بـــه جــــان آمدم و شهره بازار شدم

درِ میخانه گشایید به رویم، شب و روز
که من از مسجد و از مدرسه، بیزار شدم

جــــامــه زهد و ریا کَندم و بر تن کردم
خــــرقــــه پیــــر خـــراباتى و هشیار شدم

واعـــظ شهــر کــه از پند خود آزارم داد
از دم رنــــد مــــى‏آلــــوده مــــَددکار شدم

بگـــذاریــــد کــــه از بتکــده یادى بکنم
مـــن کـــه با دستِ بت میکده، بیدار شدم

۶ دیدگاه در “من به خال لبت اى دوست گرفتار شدم”

  1. تو که خود خال لبی از چه گرفتار شدی
    تو طبیب دل مایی ز چه بیمار شدی

    تو که فارغ شده بودی ز همه کون و مکان
    دار منصور بریدی همه تن دار شدی

    عشق معشوق و غم دوست بزد بر تو شرر
    ای که در قول و عمل شهره بازار شدی

    مسجد و مدرسه را روح و روان بخشیدی
    وه که بر مسجدیان نقطه پرگار شدی

    خرقه پیر خراباتی ما سیره توست
    امت از گفته در بار تو هشیار شدی

    واعظ شهر همه عمر بزد لاف منی
    دم عیسی مسیح از تو پدیدار شدی

    یادی از ما بنما ای شده آسوده ز غم
    ببریدی ز همه خلق و به خلق یار شدی

  2. شعر بسیارزیبا یی است ازحضرت امام خمینی(ره)وهمچنین جوابیه زیبا وبی نظیر ازمقام معظم رهبری که سلامتی وعزت وطول عمر برایشان ازخداوند منان خواهانیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *